مجذافلغتنامه دهخدامجذاف . [ م ِ ] (ع اِ) بیل کشتی ، مجذافة یکی و به دال مهمله لغتی است در تمامی معجمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان کشتی را رانند. (از اقرب الموارد). پاروی کشتی . خله . مجداف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجذافدیکشنری عربی به فارسیپارو , پارو زدن , بيلچه , پاروي پهن قايقراني , با باله شنا حرکت کردن , دست و پا زدن , با دست نوازش کردن , ور رفتن , با چوب پهن کتک زدن
مجدافلغتنامه دهخدامجداف . [م ِ ] (ع اِ) بیل کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج ) (از غیاث ). پاروی کشتی . خَلَه . مِجدَف . ج ، مجادیف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بال مرغ . (منتهی الار
مجدوفلغتنامه دهخدامجدوف . [ م َ ] (ع ص ) بریده شده و قطع شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || مجدوف الکمین ؛ مرد کوتاه آستین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زق مجدوف ؛ خیک دریده دست و پا.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
مجذافةلغتنامه دهخدامجذافة. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) واحد مجذاف یعنی بیل کشتی . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجذاف شود.
مجذافةلغتنامه دهخدامجذافة. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) واحد مجذاف یعنی بیل کشتی . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجذاف شود.