مجعوللغتنامه دهخدامجعول . [ م َ ] (ع ص ) کرده شده . || نهاده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). نهاده . موضوع . قرارداده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ساخته شده . (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ). || جعل شده و حیله کرده شده و به ناراستی و نادرستی ساخته شده . (ناظم الاطباء). ساختگی . (ی
مجهوللغتنامه دهخدامجهول . [ م َ ] (ع ص ) در لغت هر شی ٔ نامعلومی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). نادانسته . (غیاث ) (آنندراج ). نامعلوم . دانسته ناشده . ناشناس . ناشناخته . (ناظم الاطباء). غیرمعلوم . ناشناخت . آنچه ندانند و نشناسند. مقابل معلوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="hl"
مجهولدیکشنری عربی به فارسیبي نام , داراي نام مستعار , تخلصي , لا ادري , ناشناخته , مجهول , ناشناس , گمنام , بي شهرت , نامعلوم
مجهولفرهنگ فارسی عمید۱. نامعلوم؛ نادانسته؛ ناشناخته.۲. (ادبی) در دستور زبان، ویژگی فعلی که فاعل آن معلوم نباشد.۳. [قدیمی] گمنام.
مجعولاتلغتنامه دهخدامجعولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجعولة، مؤنث مجعول .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجعول شود.
مجاعیللغتنامه دهخدامجاعیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجعول .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجعول شود.
مجعولاتلغتنامه دهخدامجعولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجعولة، مؤنث مجعول .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجعول شود.