مجلدلغتنامه دهخدامجلد. [ م ُ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) صحاف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن که کتابها را جلد می کند. (از ذیل اقرب الموارد). جلدگر. جلدساز. پوست گر. آن که کراسه راپوست کند. آن که کتاب را پشت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پوست باز کننده . (آنندراج ) (از منتهی الا
مجلدلغتنامه دهخدامجلد. [ م ِ ل َ ] (ع اِ) پوست پاره ای که زن نواحه بر روی زند بدان . ج ، مَجالید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست پاره ای که زن نوحه کننده بر روی خود زند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || تازیانه . (از ذیل اقرب الموارد).
مجلدلغتنامه دهخدامجلد. [ م ُ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ) مقداری است از بار معلوم الکیل و الوزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقداری از بار که وزن و کیل آن معلوم باشد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || عظم مجلد؛ استخوان که بجز پوست چیز دیگر بر وی نمانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مزلتلغتنامه دهخدامزلت . [ م َ زِل ْ ل َ / م َ زَل ْ ل َ ] (ع مص ) مزلة. لغزیدن . (غیاث ). رجوع به مزلة شود. || (اِمص ) لغزش : و مثل ماکسان از مزلت و منقصتی خالی نباشد. (انوار سهیلی ). رجوع به مزلة شود.
مجالدلغتنامه دهخدامجالد. [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عمیر از همدان ، مکنی به ابی عمیر. راویه ٔ اخبار است و هیثم بن عدی از او بسیار روایت کند و مجالد حدیث نیز شنوده . و نزد محدثین ضعیف است . وفات او به سال 144 بوده است . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخد
مجالیدلغتنامه دهخدامجالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِجلَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به مِجلَد شود. || (ص ) شتران بسیار شیر و چرب شیر. (منتهی الارب ). شتری که آن را بچه و نتاج نباشد و گویند شتران بسیارشیر. (از ذیل اقرب الموارد).
مجلداتلغتنامه دهخدامجلدات . [ م ُ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجلدة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتابهای جلد شده . || چندین جلد از یک کتاب . (ناظم الاطباء) : اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن به واجبی نیاید. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مجلدة و مجل
مجلدگرلغتنامه دهخدامجلدگر. [ م ُ ج َل ْ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) صحاف . جلدکننده . جلدگر. جلدساز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مجلدگریلغتنامه دهخدامجلدگری . [ م ُ ج َل ْ ل َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مجلدگر. صحافی : در مجلدگری مرا هنری است که کتابی به صد مدد سازم .علی تاج حلوایی .
مجلدةلغتنامه دهخدامجلدة. [ م ُ ج َل ْ ل َ دَ ] (ع ص ) تأنیث مجلد. ج ، مجلدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلد و مجلدات شود.
مجلدی گرگانیلغتنامه دهخدامجلدی گرگانی . [ م ُ ج َل ْ ل َ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) نام او را عوفی ابوشریف احمدبن علی مجلدی گرگانی آورده است . اشعار او درلباب الالباب و ترجمان البلاغه به نام مخلدی و در چهارمقاله به نام «شریف مجلدی » و لغت فرس اسدی چ تهران یک بار به نام مخلدی و چند بار به نام مجلدی آمده است و ب
volumeدیکشنری انگلیسی به فارسیجلد، حجم، کتاب، درجه صدا، مجلد، اندازه، ظرفیت، دفتر، توده، طومار، سفر، بر حجم افزودن، برزگ شدن، بصورت مجلد در اوردن
مجلداتلغتنامه دهخدامجلدات . [ م ُ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مجلدة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتابهای جلد شده . || چندین جلد از یک کتاب . (ناظم الاطباء) : اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن به واجبی نیاید. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مجلدة و مجل
مجلدگرلغتنامه دهخدامجلدگر. [ م ُ ج َل ْ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) صحاف . جلدکننده . جلدگر. جلدساز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مجلدگریلغتنامه دهخدامجلدگری . [ م ُ ج َل ْ ل َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مجلدگر. صحافی : در مجلدگری مرا هنری است که کتابی به صد مدد سازم .علی تاج حلوایی .
مجلدةلغتنامه دهخدامجلدة. [ م ُ ج َل ْ ل َ دَ ] (ع ص ) تأنیث مجلد. ج ، مجلدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلد و مجلدات شود.
مجلدی گرگانیلغتنامه دهخدامجلدی گرگانی . [ م ُ ج َل ْ ل َ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) نام او را عوفی ابوشریف احمدبن علی مجلدی گرگانی آورده است . اشعار او درلباب الالباب و ترجمان البلاغه به نام مخلدی و در چهارمقاله به نام «شریف مجلدی » و لغت فرس اسدی چ تهران یک بار به نام مخلدی و چند بار به نام مجلدی آمده است و ب