مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده . || آزاد شده از غم . || رهاشده و نجات یافته . (ناظم الاطباء).
مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م َ لا ] (ع اِ) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م َ لا ] (ع اِ) پیش سر موی ریخته . ج ، مجالی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست . (از اقرب الموارد). || جای زدودن و روشن وآشکار کردن . (آنندراج ) (غیاث ). || جلوه گاه . محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م ُ ج َل ْ لا] (ع ص ) جلا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). زدوده شده و صیقل شده . (ناظم الاطباء). || روشن و آشکار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). واضح و هویدا گشته . || صاف و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء).
مجالیلغتنامه دهخدامجالی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجلی [ م َ لا ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [ م َلا ] شود. || ج ِ مجلی [ م َ لا ] صیغه ٔ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). || جاهای جلوه . (غیاث ) (آنندراج ).
مجلولغتنامه دهخدامجلو. [ م َ ل ُوو ] (ع ص ) جلاداده شده و زدوده و صیقل کرده شده . (ناظم الاطباء). زدوده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || روشن و درخشان و تاب دار. (ناظم الاطباء).
مجلالغتنامه دهخدامجلا. [ م ُ ج َل ْ لا ] (ع ص ) روشن و هویدا. (آنندراج ). روشن و هویداشده . (از منتهی الارب ). ظاهر و هویدا شده . (ناظم الاطباء). || صیقل شده و زدوده شده . || پاک کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مجلایلغتنامه دهخدامجلای . [ م ِ ] (اِ) (محرف از مقلای ) (اصطلاح کشتی رانی سواحل خلیج فارس ) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بندهای کشتی را به آن بندند و موقعی که کشتی در کناره است ، آنها را از دو طرف به زمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود. (فرهنگ فارسی
مجلیاتلغتنامه دهخدامجلیات . [ م ُ ج َل ْ لی ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، به اصطلاح طب داروهای منقح و پاک کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجلی [ م ُ ج َل ْ لی ] (معنی آخر) شود.
مجلیقلغتنامه دهخدامجلیق . [ م ِ ] (ع ص ) رجل مجلیق ؛ مرد گشاینده ٔ دندانها وقت خنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). مردی که دندانهای وی هنگام خنده نمایان باشد. (ناظم الاطباء).
مجالیلغتنامه دهخدامجالی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجلی [ م َ لا ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [ م َلا ] شود. || ج ِ مجلی [ م َ لا ] صیغه ٔ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). || جاهای جلوه . (غیاث ) (آنندراج ).
ابوالمعالیلغتنامه دهخداابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) ابن جمیع مجلی . رجوع به ابن جمیع ابوالمعالی ... شود.
ابوالمعالیلغتنامه دهخداابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) مجلی بن جمیع. رجوع به ابن جمیع ابوالمعالی شود.
استجلاءلغتنامه دهخدااستجلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دیدن . || طلب ظهور امری کردن . || روشن و مجلی ساختن . (غیاث ).
آینه افروزلغتنامه دهخداآینه افروز. [ ی ِ ن َ/ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) مجلی . (حبیش تفلیسی ). صیقل . آینه زدای . آنکه آینه روشن کند. روشن گر. صاقل . صقّال .
مجلیاتلغتنامه دهخدامجلیات . [ م ُ ج َل ْ لی ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، به اصطلاح طب داروهای منقح و پاک کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجلی [ م ُ ج َل ْ لی ] (معنی آخر) شود.
مجلیقلغتنامه دهخدامجلیق . [ م ِ ] (ع ص ) رجل مجلیق ؛ مرد گشاینده ٔ دندانها وقت خنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). مردی که دندانهای وی هنگام خنده نمایان باشد. (ناظم الاطباء).