مجمدهلغتنامه دهخدامجمده . [ م َ م ِ دَ ] (ع اِ) یخدان . (دهار). یخدان . یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات ) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی .<
یخدانلغتنامه دهخدایخدان . [ ی َ ] (اِ مرکب ) صندوق چوبی یافلزی یا پلاستیکی نگه داشتن قطعات یخ را. (یادداشت مؤلف ). یخدان ؛ مخشف (از فارسی است از یخ به معنی جمد، و دان ظرف آن است ). (از ترجمه ٔ نشوء اللغة ص 25).- امثال : <span