مجندلغتنامه دهخدامجند. [ م ُ ج َن ْ ن ِ ] (ع ص ) گردکننده ٔ لشکر. (آنندراج ). کسی که لشکر گرد می آورد. (از ناظم الاطباء).
مجندلغتنامه دهخدامجند.[ م ُ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) لشکر گردکرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپاه گردکرده و عرضه داده . (ناظم الاطباء). گردکرده . (لشکر، سپاه ). گردشده . فراهم آمده . مجموع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجنددیکشنری عربی به فارسیسرباز وظيفه , مشمول نظام کردن , تازه سرباز , کارمند تازه , نو اموز استخدام کردن , نيروي تازه گرفتن , حال امدن
مزندلغتنامه دهخدامزند. [ م َ ن ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه ،در 5/5هزارگزی جنوب غربی هشتیان و 5/5 هزارگزی غربی راه هشتیان به گنبد و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 192<
مزندلغتنامه دهخدامزند. [ م ُ زَن ْ ن ِ ] (ع ص ) دروغگوی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || عذاب کننده ٔ زیاد بر جرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تنگ کننده . (از منتهی الارب ).
مزندلغتنامه دهخدامزند.[ م ُ زَن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) تنگ خوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرومایه . و تنگ خو. (مهذب الاسماء). || زُفت و بخیل . || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || جامه ٔ کوتاه پهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
مجندرلغتنامه دهخدامجندر. [ م ُ ج َ دَ ] (ع ص ) روشن کرده . تازه کرده (خط کهن و نامه و نگار نیم سترده ٔ جامه ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جندرة شود.
مجندرةلغتنامه دهخدامجندرة. [ م ُ ج َ دَ رَ ] (ع ص ) تأنیث مُجَندَر.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجندر شود.
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 646 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری است که در بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع است و 551 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجندرلغتنامه دهخدامجندر. [ م ُ ج َ دَ ] (ع ص ) روشن کرده . تازه کرده (خط کهن و نامه و نگار نیم سترده ٔ جامه ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جندرة شود.
مجندرةلغتنامه دهخدامجندرة. [ م ُ ج َ دَ رَ ] (ع ص ) تأنیث مُجَندَر.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجندر شود.
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 646 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری است که در بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع است و 551 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).