مجیبلغتنامه دهخدامجیب . [ م ُ ج َی ْ ی َ ] (ع ص ) آن اصطرلاب که بر ظهر آن جیب درجات نقش کرده باشند: اصطرلاب مجیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجیبلغتنامه دهخدامجیب . [ م ُ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) گریبان کننده پیراهن را. (آنندراج ). کسی که گریبان می کند و جَیب می سازد پیراهن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجییب شود.
مجیبلغتنامه دهخدامجیب . [ م ُ ] (ع ص ) جواب دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پاسخ دهنده . (ناظم الاطباء). پاسخ گوی . پاسخ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بلبل همی بخواند در شاخسار بیدسار از درخت سرو مر او را شده مجیب . رودکی .و هر
مجیبفرهنگ فارسی عمید۱. جوابدهنده؛ پاسخدهنده.۲. آنکه حاجت را برآورده میکند؛ اجابتکننده.۳. از نامهای خداوند.
مزیبلغتنامه دهخدامزیب . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از «زیب » فارسی . زیب داده شده و این لفظ صناعی است ، مأخوذ از «زیب » که کلمه ٔ فارسی است از عالم مزلف و مششدر و ملبب . (آنندراج ) (غیاث ).
میظبلغتنامه دهخدامیظب . [ ظَ ] (ع اِ) سنگ تیز. (منتهی الارب ). سنگی که تیز باشد مانند کارد. (ناظم الاطباء).
مزبلغتنامه دهخدامزب . [ م ُ زِب ب ] (ع ص ) مرد بسیارمال . (منتهی الارب ). توانگر. (ناظم الاطباء). مزبب .
مجیب الدعواتلغتنامه دهخدامجیب الدعوات . [ م ُ بُدْ دَ ع َ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجیب الدعواتلغتنامه دهخدامجیب الدعوات . [ م ُ بُدْ دَ ع َ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ابوالخیرلغتنامه دهخداابوالخیر. [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) مجیب الدین (شیخ ...). رجوع به مجیب الدین ... شود.
طبیلغتنامه دهخداطبی . [ طَ بی ی ] (ع ص ) خِلف ُ طَبی ٌ؛ سر پستان مجیب که همواره شیر آید. (منتهی الارب ).
سایلفرهنگ مترادف و متضاد۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بینیاز، غنی ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جوابگو، مجیب، پاسخده ۳. جاری، روان، سیلانکننده
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب بن جمال عبداﷲ بن احمدبن علی فاکهی . او راست : مجیب الندا که در سال 924 هَ . ق . از آن فراغت یافته است .
مجیب الدعواتلغتنامه دهخدامجیب الدعوات . [ م ُ بُدْ دَ ع َ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ابوالمجیبلغتنامه دهخداابوالمجیب . [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) الربعی . مرثدبن محبا. یکی از فصحای عرب . استاد ابن اعرابی محمدبن زیاد بوده است .