محاذاتلغتنامه دهخدامحاذات .[ م ُ ] (ع اِمص ) محاذاة. موازات . رویارویی . روبرویی . مقابل . برابر. روبرو. مقابله . (زوزنی ). رویاروی . روبرو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایلک باحشر خویش به محاذات او نزول کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 298)
مهاداتلغتنامه دهخدامهادات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مهاداة. اعتماد بر دیگری در رفتار. (ناظم الاطباء). || به یکدیگر هدیه دادن : مکاتبات و ملاطفات و مهادات پیوسته گشت . (تاریخ بیهقی ص 682). با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو
معاداتلغتنامه دهخدامعادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
تبدل محاذاتلغتنامه دهخداتبدل محاذات . [ ت َ ب َدْ دُ ل ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تغییر برابری : سبب نزدیکتر آن است که چیزها که برابر چشم باشد از برابری بگردد و این را بتازی تبدل محاذات گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
توازیفرهنگ مترادف و متضاد۱. محاذات ۲. برابر شدن، همسود شدن ۳. مقابل گردیدن، مقابل هم بودن، محاذی هم بودن
نمای آشکار تهfrank breech presentationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمای ته که در آن وضعیت اندامهای تحتانی جنین در محاذات بدن به گونهای است که پاهای جنین در مقابل صورت قرار دارد
رأس الجدیفرهنگ فارسی معین( ~ُ لْ ج َ دَ) [ ع . ] (اِمر.) بخشی از منطقة البروج به محاذات اول برج جدی . ورود خورشید به این منطقه برابر با اول زمستان است .
رأس السرطانفرهنگ فارسی معین( ~ُ لْ سَ رَ) [ ع . ] (اِمر.) بخشی از منطقة البروج به محاذات اول برج سرطان . ورود خورشید به این منطقه ، اول تابستان است .
تبدل محاذاتلغتنامه دهخداتبدل محاذات . [ ت َ ب َدْ دُ ل ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تغییر برابری : سبب نزدیکتر آن است که چیزها که برابر چشم باشد از برابری بگردد و این را بتازی تبدل محاذات گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).