محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
محافزةلغتنامه دهخدامحافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) زانو به زانو نشستن کسی را و نزدیک شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حافزه ؛زانو بزانو نشست او را و نزدیک شد. (منتهی الارب ).
معافزةلغتنامه دهخدامعافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) همدیگر بازی کردن زن و شوی . (منتهی الارب ). بازی کردن زن وشوی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محافظه کارلغتنامه دهخدامحافظه کار. [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (ص مرکب )آنکه بقای وضع موجود خواهد. (یادداشت مرحوم دهخدا).که با دگرگونیها و تغییر وضع موجود هم آواز نگردد.- حزب محافظه کار ؛ حزب پای بند سنن و بقاء وضع موجود.- || یکی از دو ح
محافظه کاریلغتنامه دهخدامحافظه کاری . [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (حامص مرکب ) عمل محافظه کار. رجوع به محافظه کار شود.
ذومحافظةلغتنامه دهخداذومحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع ص مرکب ) نگهبان . هوشیار. خداوند حفظ و یاد. هشیار. مراقبت و مواظب برکار.