محافظه کارلغتنامه دهخدامحافظه کار. [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (ص مرکب )آنکه بقای وضع موجود خواهد. (یادداشت مرحوم دهخدا).که با دگرگونیها و تغییر وضع موجود هم آواز نگردد.- حزب محافظه کار ؛ حزب پای بند سنن و بقاء وضع موجود.- || یکی از دو ح
محافظه کارفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه بااحتیاط رفتار کند؛ کسی که در کارهای خطرناک مداخله نکند؛ محتاط.۲. آنکه طرفدار آدابوسنن گذشته باشد.۳. (سیاسی) کسی که پیرو و تٲکیدکنندۀ نظام سیاسی موجود باشد و با هرگونه اصلاحات یا دگرگونی مخالفت کند.
محافظه کاردیکشنری فارسی به انگلیسیbutton-down, conservative, old-fashioned, right, Tory, uncommunicative
محافظه کارفرهنگ فارسی معین(مُ فَ یا فِ ظَ یا ظِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که طرفدار سنن و آداب گذشته است و با بدعت ها و تشکیلات جدید مخالفت می ورزد.
محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
محافزةلغتنامه دهخدامحافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) زانو به زانو نشستن کسی را و نزدیک شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حافزه ؛زانو بزانو نشست او را و نزدیک شد. (منتهی الارب ).
معافزةلغتنامه دهخدامعافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) همدیگر بازی کردن زن و شوی . (منتهی الارب ). بازی کردن زن وشوی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محافظه کاریلغتنامه دهخدامحافظه کاری . [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (حامص مرکب ) عمل محافظه کار. رجوع به محافظه کار شود.