محافظه کاریلغتنامه دهخدامحافظه کاری . [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (حامص مرکب ) عمل محافظه کار. رجوع به محافظه کار شود.
محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
محافزةلغتنامه دهخدامحافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) زانو به زانو نشستن کسی را و نزدیک شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حافزه ؛زانو بزانو نشست او را و نزدیک شد. (منتهی الارب ).
معافزةلغتنامه دهخدامعافزة. [ م ُ ف َ زَ ] (ع مص ) همدیگر بازی کردن زن و شوی . (منتهی الارب ). بازی کردن زن وشوی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عافیتفرهنگ فارسی معین(یَ) [ ع . عافیة ] 1 - (اِمص .) سلامت ، تندرستی . 2 - رستگاری . 3 - پارسایی . 4 - مجازاً محافظه کاری .