محبوبلغتنامه دهخدامحبوب . [ م َ ] (اِخ ) محمودی جدید، نام دیناری بوده است در مصر و محبوب در اصطلاح مردم فلسطین همان محبوب سلیمی است که نقدینه ای از طلا و مساوی بوده است با بیست قروش ترکی . (از النقود العربیة ص 184).
محبوبلغتنامه دهخدامحبوب . [ م َ ] (اِخ ) مصطفاوی ، نام دیناری است منسوب به سلطان مصطفی رابع سلطان عثمانی (از سال 1807 تا 1808 م .). (از النقودالعربیة ص 184).
محبوبلغتنامه دهخدامحبوب . [ م َ ] (ع ص ) دوست داشته شده . پسند کرده شده . پسندیده . (ناظم الاطباء). دوست . دوستگان . ضد مبغوض . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) : هرگاه متقی ... به ترک حسد بکوشد تا در دلهامحبوب گردد. (کلیله و دمنه ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود
محبوبلغتنامه دهخدامحبوب . [م َ ] (اِخ ) سلیمی . یکی از ممالیک مصر در قرن هفتم هجری است که در عهد وی دینارهای مسکوک را در قسطنطنیه به مصر می آوردند و یکی از آن دینارها به نام «محبوب سلیمی اسلامبولی » خوانده می شد. و همین مملوک دست اندرکار ضرب دینار شد و عیار آن را مقداری کم نمود و آن را زر محبو
محبوب آبادلغتنامه دهخدامحبوب آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند است با 963 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
محبوبانهلغتنامه دهخدامحبوبانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) محبوب وار. مانند محبوبان . معشوق وار.
محبوبطلغتنامه دهخدامحبوبط. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) نادان زودخشم . (منتهی الارب ). جهول سریعخشم . (از اقرب الموارد).
محبوب آبادلغتنامه دهخدامحبوب آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند است با 963 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
محبوبانهلغتنامه دهخدامحبوبانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) محبوب وار. مانند محبوبان . معشوق وار.
محبوبطلغتنامه دهخدامحبوبط. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) نادان زودخشم . (منتهی الارب ). جهول سریعخشم . (از اقرب الموارد).
محبوبعلی شاهلغتنامه دهخدامحبوبعلی شاه . [ م َ ع َ ] (اِخ ) مراغه ای مشهدی ، محمدحسن آقا معروف به پیر مراغه ابن حاج محمد (متولد 1279 هَ . ق . فوت در تهران 1334 هَ . ش ). پیشوای فرقه ای از سلسله ٔ نعمت اللهیه بود.