معطاءلغتنامه دهخدامعطاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث امعط. زن بی موی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرگ ماده ٔ موی ریخته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ارض معطاء؛ زمین بی گیاه . ج ، مُعط. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) عورت
معطاءلغتنامه دهخدامعطاء. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار دهش بخشنده و مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، مَعاطی ، مَعاطی ّ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محتلغتنامه دهخدامحت . [ م َ ] (ع ص ) صلب و سخت از هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روز گرم . (منتهی الارب ). یوم محت ؛ روزی سخت گرم . (مهذب الاسماء). || مرد خردمند. || مردتیزخاطر. ج ، مُحوت ، مُحَتاء. (منتهی الارب ). || خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).