محتجبلغتنامه دهخدامحتجب . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتجاب . در پرده شده و پنهان گشته : آن طبیبان آنچنان بنده ٔ سبب گشته اندر مکر یزدان محتجب . مولوی .- محتجب شدن ؛ در پرده شدن . پوشیده و پنهان شد
محتجبلغتنامه دهخدامحتجب . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) در پرده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). در پرده شده . پردگی . نقابدار و حجابدار. (ناظم الاطباء). پوشیده . پنهان شونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || که حقیقت از او پوشیده است . که نور معرفت ندارد : نیک بنگر اندر این ای م
محتجباتلغتنامه دهخدامحتجبات . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محتجبة. زنان پرده نشین . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به محتجبة شود.
منتقبلغتنامه دهخدامنتقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) زن روی بند بندنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روی بندبسته . نقاب بسته . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || پنهان . روی پوشیده : بعد از آن چون آفتاب رسالت به حجاب غیب متواری و محتجب گشت و نور عصمت به نقاب عزت مختف
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) از عبارت ذیل محمد عوفی در لباب الالباب (ج 2 ص 334 چ اروپا) ذیل ترجمه ٔ احوال مجدالدین افتخار الحکماء ابوالسحری الصندلی که گوید: «صندلی که در زیر فلک آبنوسین خورشید بر مثل او سایه
اکهبلغتنامه دهخدااکهب . [ اَ هََ ](ع ص ) سپید به تیرگی مایل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از رنگهای اسبان . (از صبح الاعشی ج 2 ص 18). سفیدی تیره رنگ . (مهذب الاسماء). || سیاه . (منتهی الارب ) (
خاللغتنامه دهخداخال .(ع مص ) گمان بردن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ومنه ، «خال الشی ٔ خالا» . || لنگ شدن ستور. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و منه ، خال الدابه خالا. || (اِ) در اصطلاح صوفیان : معصیت . صاحب طارقه گفته است که خال عبارت از ظلمت معصیت است که میان انوار طاعت بوده چون نیک ان
محتجباتلغتنامه دهخدامحتجبات . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محتجبة. زنان پرده نشین . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به محتجبة شود.