محترزلغتنامه دهخدامحترز. [ م ُ ت َ رَ ](ع ص ) نعت مفعولی از احتراز. رجوع به احتراز شود.- بلای محترز ؛ بلای اجتناب پذیر : عاقل آن باشد که عبرت گیرد ازمرگ یاران و بلای محترز. مولوی .- نامحت
محترزلغتنامه دهخدامحترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آگاه و خبردار و هوشیار و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || دوری گزیننده . پرهیزکننده و خویشتن را نگهدارنده . (آنندراج ) (غیاث ) : بیار باده کجا بهتر است باده هنوزکه تو به باده ز چنگ زمانه محترزی .
معترشلغتنامه دهخدامعترش . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سوارشونده بر ستور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراش شود. || عریش سازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به عریش و اعتراش شود.
محترسلغتنامه دهخدامحترس . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتراس . محتفظ. خود را پاس دارنده از چیزی . کسی که پاس می دارد از مخالفت و حراست می کند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به حصانت آن حصن از صدمه ٔ اولی و طامه ٔ کبری محترس شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="h
محترصلغتنامه دهخدامحترص . [ م ُ ت َرِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتراص . آزمند و حریص . || کوشش کننده . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معترصلغتنامه دهخدامعترص . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) بازنده و فسوس نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). بازیگر و فسوس نماینده و بذله گو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراص شود. || پوست پرنده و جهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پوست پرنده و جهنده و دارای اختلاج . (ناظم الاطباء
محتاطفرهنگ مترادف و متضاداحتیاطکار، بااحتیاط، حازم، دوراندیش، عاقبتاندیش، باحزم، مالاندیش، متحذر، محترز ≠ بیپروا
آژیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعلامخطر، بانگ، زنگخطر، هشدار ۲. آگاه، دانا ۳. پرتوان، زورمند، قوی ۴. محتاط، محترز
مکروههلغتنامه دهخدامکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 57). و رجوع به مکروه و مکروهات (اص