محروسهفرهنگ فارسی معین(مَ سَ یا س ) [ ع . ] (اِمف .) مونث محروس . ؛ ممالک ~ عنوانی که در عهد قاجار به کشور ایران داده بودند.
محروسةلغتنامه دهخدامحروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باش
معروشةلغتنامه دهخدامعروشة. [ م َ ش َ ] (ع ص ) بئر معروشة؛ چاه گردگرفته . ج ، معروشات . (ناظم الاطباء). چاهی که از پایین به اندازه ٔ یک قامت با سنگ و بقیه را با چوب گرد گرفته باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). چاهی که بن او به سنگ پیراسته بود و سر به چوب . (مهذب الاسماء).
مهرآسافرهنگ نامها(تلفظ: mehr āsā) ( مهر + آسا (پسوند شباهت)) ، مثل خورشید ، مانند خورشید ؛ (به مجاز) زیبارو .
محروسةلغتنامه دهخدامحروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باش
فهمیلغتنامه دهخدافهمی . [ ف َ ] (اِخ ) اسمش میر شمس الدین محمد. اصلش از قریه ٔ خبیص کرمان و در زمان سلطان محمد صفوی صدرممالک محروسه بود. (از آتشکده ٔ آذر چ سنگی ص 122).
هادیلغتنامه دهخداهادی . (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده . از اوست :روزی خود میخورد هرکه در این عالم است واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .(آت