محفوفلغتنامه دهخدامحفوف . [ م َ ] (ع ص ) گرداگرد گرفته شده . (از غیاث ) (آنندراج ). محاطشده . احاطه کرده شده . (ناظم الاطباء). گرداگرد فراگرفته . گرداگرد گرفته . فرا گرفته . محاط. محاط به . دورکرده . احاطه شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : حفت الجنة به چه محفوف گشت
محففلغتنامه دهخدامحفف . [ م ُ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخت عیش و کم مال گردنده . (از منتهی الارب ). بینوا و مفلس و تنگدست شونده . (از ناظم الاطباء). || طواف کننده و گرداگرد آینده . (از منتهی الارب ). || بافنده ٔ جامه .(ناظم الاطباء). || کسی که می پوشاند و می پیچد چیزی را به جامه . (ناظم الاطباء) (
معفولغتنامه دهخدامعفو. [ م َ ف ُوو ] (ع ص ) عفوکرده شده و معاف نموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). آمرزیده شده و معاف شده . (ناظم الاطباء). بخشوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پیش خشم او اجل ترسان و لرزان بگذردپیش عفو او گنه معفو و مغفور آمده ست .جمال الدین
محفوفونلغتنامه دهخدامحفوفون . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوف (در حالت رفعی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به محفوف شود.
محاطلغتنامه دهخدامحاط. [ م ُ ] (ع ص ) جای گرداگرد برآورده شده برای گوسفندان و شتران و برای مردمان . (از ناظم الاطباء). گرداگرد فرا گرفته . مقابل محیط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || احاطه شده . (ناظم الاطباء). محفوف . (یادداشت مرحوم دهخدا). || دریافت شده و دانسته شده . (ناظم الاطباء) <span c
معدودلغتنامه دهخدامعدود. [ م َ ] (ع ص ) شمارکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شمرده شده و به حساب آمده و حساب شده . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معدود شدن ؛ شمرده شدن : به جهد قطره ٔ باران کجا شود معلوم به چاره برگ درختا
جباللغتنامه دهخداجبال . [ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف حدودالعالم آرد: ناحیتی است . مشرق وی بعضی از حدودپارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه و بعضی از خراسان و جنوب وی حدود خوزستان است و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و بعضی از حدود آذربادگان و شمال وی کوه دیلمان است و این [ ناحیتی است ] بسیار کشت و بزر و
دلیللغتنامه دهخدادلیل . [ دَ ] (ع ص ، اِ) راهنما. رهبر. رهنمون . راهنما. (منتهی الارب ). راهبر. (دهار). راهبر و راهنما. (غیاث ). راه نماینده . (آنندراج ). مرشد. (اقرب الموارد). ابن المدینة. (منتهی الارب ). بَجدة. بلد. قائد. هادی . هَوجَل . (منتهی الارب ). ج ، أدلة. أدلاء. (از منتهی الارب )
ابوالاسود دئلیلغتنامه دهخداابوالاسود دئلی . [ اَ بُل ْ اَ وَ دِ دُ ءَ ] (اِخ ) ظالم بن عمروبن سفیان بن جندل و بعضی گفته اند سلیمان بن عمرو و به گفته ٔ برخی سلیمان بن عامر و جمعی دیگر نام او را عمربن حلس بن نفاثةبن عدی بن دئل بن بکربن عبد مناف بن کنانة المکنی باَبی الاسود الدئلی یا الدولی به ضم دال مهمل
محفوفونلغتنامه دهخدامحفوفون . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوف (در حالت رفعی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به محفوف شود.