محموللغتنامه دهخدامحمول . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بار برداشته شده به سر و پشت . (منتهی الارب ).بار حمل شده و بارشده و برداشته شده و به سر و پشت ستور بار کرده شده . (ناظم الاطباء). حمل شده : حامل دین بود او محمول شدقابل فرمان بد او مقبول شد. مولو
محمولفرهنگ فارسی عمید۱. بار؛ محموله.۲. (صفت) [قدیمی] برداشتهشده؛ حملشده.۳. (صفت) [قدیمی] تٲویل و تفسیرشده.
محمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. بار، محموله ۲. حملشده، بارشده ۳. خبر، گزاره ≠ مبتدا، موضوع ۴. تاویلشده، تفسیرشده
محمولpredicate 2, predicatorواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی برای ارجاع به عنصر فعلی در ساختهای فاعل ـ فعل ـ مفعول
معموللغتنامه دهخدامعمول . [ م َ ] (ع ص ) عمل کرده شده . کرده شده . || ساخته شده و پرداخته شده . (ناظم الاطباء). ساخته . برساخته . مصنوع . مقابل طبیعی : نوشادر بر دوگونه است معدنی و معمول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مستعمل . || مقررشده و موافق دستور و رسمی . (ناظم الاطباء). مرسوم . متداول
معمولفرهنگ فارسی عمید۱. عملشده؛ کارشده؛ ساخته شده.۲. (اسم) رسم و عادت.⟨ معمول داشتن: (مصدر متعدی) عمل کردن؛ اجرا کردن.⟨ معمول شدن: (مصدر لازم)۱. عمل شدن.۲. متداول شدن.⟨ معمول کردن: (مصدر متعدی)۱. عملی کردن؛ اجرا کردن.۲. متداول ساختن.
محمولاتلغتنامه دهخدامحمولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محمولة. بارهای برداشته شده که از جایی به جایی برده شود. کالای تجارتی . بارها : آن امانت بسپردند و محمولاتی که داشتند به ... رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بیضه های عنبر و اوانی زر و سیم ... و دیگر محمولات دیار هند. (
محمولهلغتنامه دهخدامحموله . [ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) محمولة. آنچه از جائی به جائی برده شود از جنس باز یا بسته ها و غیره . || کالای تجاری . || نوعی از گندم تیره رنگ بسیار دانه مانند پنبه دانه که خوشه ٔ سطبر و دانه ٔ بسیار دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ).
محمولهدیکشنری فارسی به انگلیسیcargo, consignment, delivery, freight, goods, lading, load, package, shipment, traffic
مناظرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ، بحث، جدل، آنالیز، پرسش جروبحث، مجادله، اصطکاک، مشاجره، جدال، کلنجار، مناقشه دیالکتیک دیالوگ، گفتمان تز، قضیه، مسئله، لِم، فرضیه، تئوری، نظریه، تصور موضوع در قضیه: محکومبه، محکومعلیه، محمول، محمولبه، محمولعلیه مقال، محاجه، عدمیه
محمول افتادنلغتنامه دهخدامحمول افتادن . [ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) برده شدن . حمل شدن . || حمل شدن . تعبیر شدن : اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص <span class="hl"
محمولاتلغتنامه دهخدامحمولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محمولة. بارهای برداشته شده که از جایی به جایی برده شود. کالای تجارتی . بارها : آن امانت بسپردند و محمولاتی که داشتند به ... رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بیضه های عنبر و اوانی زر و سیم ... و دیگر محمولات دیار هند. (
محمولهلغتنامه دهخدامحموله . [ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) محمولة. آنچه از جائی به جائی برده شود از جنس باز یا بسته ها و غیره . || کالای تجاری . || نوعی از گندم تیره رنگ بسیار دانه مانند پنبه دانه که خوشه ٔ سطبر و دانه ٔ بسیار دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ).
خارج محموللغتنامه دهخداخارج محمول . [ رِ ج ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عرضی هائی که خارج ازذات هستند ولی همیشه با ذات همراهند چون وحدت برای وجود. این عرضیات در باب برهان ذاتی محسوب میشوند.
ذات المحموللغتنامه دهخداذات المحمول . [ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) کبری . کبرای قیاس . مقابل ذات الموضوع که صغرای قیاس است .
نقض محمولobversionواژههای مصوب فرهنگستاندر منطق سنتی، نوعی استنتاج بیواسطه که یک گزاره را به گزارهای همارز تبدیل میکند که موضوع آن همان موضوع گزارة اصل و محمول آن نقیض گزارة اصل است و با آن در کمّ یکسان و در کیف مختلف است متـ . عدول محمول