محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده . (از ناظم الاطباء). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده . (آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان . (ناظم الاطباء).
محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).- کَرم محوط</spa
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
محوضلغتنامه دهخدامحوض . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) مغاک که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). گودی که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (ناظم الاطباء).
محوطهلغتنامه دهخدامحوطه . [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ) محوطة. رجوع به محوطة شود. || (اِ) ساحت . فضا. عرصه . گشادگی و فراخنا.
محوطاتلغتنامه دهخدامحوطات . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ محوطة : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده و در محوطات خمسه ٔ مذکوره مغروس گرداند. (مکاتبات رشیدی ص 182).
محوطةلغتنامه دهخدامحوطة. [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث محوط. محوطه . دیواربرکشیده . دیوارکشیده . که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست . هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی . (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سو
درکشیدهلغتنامه دهخدادرکشیده . [ دَ ک َ /ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کشیده . || برآورده . کشیده . ساخته : سطح محوط؛ بامی دیوار درکشیده . (دهار). || برشته درآمده . برشته کشیده : مسمط؛ مروارید به رشته درکشیده . (دهار). || گسترده . پ
محوطهلغتنامه دهخدامحوطه . [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ) محوطة. رجوع به محوطة شود. || (اِ) ساحت . فضا. عرصه . گشادگی و فراخنا.
محوطاتلغتنامه دهخدامحوطات . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ محوطة : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده و در محوطات خمسه ٔ مذکوره مغروس گرداند. (مکاتبات رشیدی ص 182).
محوطةلغتنامه دهخدامحوطة. [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث محوط. محوطه . دیواربرکشیده . دیوارکشیده . که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست . هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی . (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سو
شمحوطلغتنامه دهخداشمحوط. [ ش ُ] (ع ص ) شمحاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دراز. (مهذب الاسماء). رجوع به شمحاط شود.