محوطهلغتنامه دهخدامحوطه . [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ) محوطة. رجوع به محوطة شود. || (اِ) ساحت . فضا. عرصه . گشادگی و فراخنا.
فرایندهای شکلگیری محوطه،روند شکلگیری محوطهsite formation processes, formation processesواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فرایندهای طبیعی و فرهنگی که بهصورت منفرد یا توأمان به شکلگیری و دگرگونی هر محوطة باستانی و مواد فرهنگی و طبیعی آن منجر میشود
محوطةلغتنامه دهخدامحوطة. [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث محوط. محوطه . دیواربرکشیده . دیوارکشیده . که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست . هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی . (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سو
رئیس محوطهyard masterواژههای مصوب فرهنگستانفردی که ناظر بر عملیاتی مانند جابهجایی لوکوموتیوها و قطارها و همچنین کار با جرثقیل مشترک باریکی در محوطة کارگاهی یا کشتیسازی است
ساختار محوطهsite structureواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از اجزای گوناگون یک محوطۀ باستانشناختی، شامل دستساختهها و سازهها و ساختارها
فرایندهای شکلگیری محوطه،روند شکلگیری محوطهsite formation processes, formation processesواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فرایندهای طبیعی و فرهنگی که بهصورت منفرد یا توأمان به شکلگیری و دگرگونی هر محوطة باستانی و مواد فرهنگی و طبیعی آن منجر میشود
بهرهگاه محوطهsite exploitation territoryواژههای مصوب فرهنگستانمحدودۀ پیرامون هر محوطه که میتوان از منابع حیاتی آن مانند غذا بهطور مستمر بهرهبرداری کرد
رئیس محوطهyard masterواژههای مصوب فرهنگستانفردی که ناظر بر عملیاتی مانند جابهجایی لوکوموتیوها و قطارها و همچنین کار با جرثقیل مشترک باریکی در محوطة کارگاهی یا کشتیسازی است
ساختار محوطهsite structureواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از اجزای گوناگون یک محوطۀ باستانشناختی، شامل دستساختهها و سازهها و ساختارها
حوزۀ معیشت محوطهsite catchment area, site territory catchment area, site catchmentواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ پیرامون یک استقرار یا قرارگاه که غالباً منبع تأمین مواد اولیۀ موردنیاز ساکنان آن برای تهیۀ خوراک و ساختن ابزار بوده است
بررسی بهرهگاه محوطهsite exploitation surveyواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای ارزیابی نسبتاً استاندارد محدودهای که ساکنان یک محوطه معمولاً از آن استفاده میکردند
بهرهگاه محوطهsite exploitation territoryواژههای مصوب فرهنگستانمحدودۀ پیرامون هر محوطه که میتوان از منابع حیاتی آن مانند غذا بهطور مستمر بهرهبرداری کرد
تحلیل حوزۀ معیشت محوطهsite-catchment analysis/ site catchment analysis, SCAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در بازسازی معیشت ساکنان یک محوطه با شناسایی منابع طبیعی که در فاصلۀ حداکثر یک تا دو ساعت پیادهروی از آن محوطه قرار دارد