مخادعلغتنامه دهخدامخادع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) فریب داده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مُخادِع شود.
مخادعلغتنامه دهخدامخادع . [ م ُ دِ ] (ع ص ) مکر و فریب کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فریب دهنده . (ناظم الاطباء).
مخادةلغتنامه دهخدامخادة. [ م ُ خادْ دَ ] (ع مص ) خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خادَّه ُ فحادَّةً؛ خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل . (ناظم الاطباء).
مخاضةلغتنامه دهخدامخاضة. [ م َ ض َ ] (ع اِ) (از «خ وض ») آب که از وی پیاده و سواره تواند گذشت . ج ، مَخاض ، مَخاوِض ، مَخاضات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخاض و مخاضات شود. || جای فرورفتن در آب . (از اقرب الموارد).
مخاضةلغتنامه دهخدامخاضة. [ م ُ خاض ْ ض َ ] (ع مص ) (از «خ ض ض ») مبایعه کردن با کسی به معاوضة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مخادعةلغتنامه دهخدامخادعة. [ م ُ دَ ع َ] (ع مص ) با کسی فریب آوردن . (زوزنی ). خِداع . با کسی فریب کردن و در آیه ٔ کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکدیگر را فریفتن . (ترجمان القرآن ). فریب دادن
مخاضعةلغتنامه دهخدامخاضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ) نرم کردن سخن را برای زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مخادعتلغتنامه دهخدامخادعت . [ م ُ دَ ع َ ] (ع مص ) مکر و فریب دادن . (غیاث ) : دشمنان غالب گرد او درآمدند دل از جای نبرد و به دقایق مخادعت یکی را از ایشان در دام موافقت کشید. (کلیله چ مینوی ص 281). و رجوع به مخادعة، معنی اول شود.
مخادعةلغتنامه دهخدامخادعة. [ م ُ دَ ع َ] (ع مص ) با کسی فریب آوردن . (زوزنی ). خِداع . با کسی فریب کردن و در آیه ٔ کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکدیگر را فریفتن . (ترجمان القرآن ). فریب دادن
مخادعتلغتنامه دهخدامخادعت . [ م ُ دَ ع َ ] (ع مص ) مکر و فریب دادن . (غیاث ) : دشمنان غالب گرد او درآمدند دل از جای نبرد و به دقایق مخادعت یکی را از ایشان در دام موافقت کشید. (کلیله چ مینوی ص 281). و رجوع به مخادعة، معنی اول شود.
مخادعةلغتنامه دهخدامخادعة. [ م ُ دَ ع َ] (ع مص ) با کسی فریب آوردن . (زوزنی ). خِداع . با کسی فریب کردن و در آیه ٔ کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکدیگر را فریفتن . (ترجمان القرآن ). فریب دادن