مخالطتلغتنامه دهخدامخالطت . [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص )با کسی درآمیختن . (غیاث ). آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی . (ناظم الاطباء) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span c
مخالطتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی ۲. مجالست، معاشرت ۳. آمیزش کردن، معاشرت کردن
مخامرتفرهنگ فارسی معین(مُ مَ یا مِ رَ) [ ع . مخامرة ] 1 - (مص م .) آمیختن با هم ، نزدیک شدن با یکدیگر، مخالطت کردن . 2 - (اِمص .) آمیزش ، نزدیکی ، مخالطت .