مختللغتنامه دهخدامختل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) سخت تشنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست و تباه : امر مختل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خلل یافته شده . (غیاث ). خلل یافته شده و کار سست و تباه . (آنندراج ). خلل یافته و درهم و شوریده و پر
مختلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشفته، بههمریخته، نابهسامان، بینظم، پریشان، درهم، مغشوش، نامرتب ۲. آهمند، محتاج، نیازمند ۳. خللیافته، دارایاختلال ≠ بسامان
مخطللغتنامه دهخدامخطل . [ م ُ طِ ] (ع ص ) فحش گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی ادب در تکلم . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخطال شود.
مختل کردندیکشنری فارسی به انگلیسیencumber, discomfit, dislocate, disrupt, hamper, interfere, invade, snag, unbalance, upset, violate
مختلقلغتنامه دهخدامختلق . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ بربافنده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مناسب و موافق ساخته شده . || شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || تمام خلقت و نیک ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و
مختلملغتنامه دهخدامختلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) برگزیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برگزیننده وانتخاب کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلام شود.
مختلةلغتنامه دهخدامختلة. [ م ُ ت َ ل ل َ] (ع ص ) مؤنث مختل . ابل مختلة؛ شتران چرنده ٔ علف شیرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مختلبلغتنامه دهخدامختلب . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) فریبنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختلاب شود.
مختلجلغتنامه دهخدامختلج . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت . (منتهی الارب )
مختلقلغتنامه دهخدامختلق . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ بربافنده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مناسب و موافق ساخته شده . || شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || تمام خلقت و نیک ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و
مختلملغتنامه دهخدامختلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) برگزیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برگزیننده وانتخاب کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلام شود.
مختلةلغتنامه دهخدامختلة. [ م ُ ت َ ل ل َ] (ع ص ) مؤنث مختل . ابل مختلة؛ شتران چرنده ٔ علف شیرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مختلبلغتنامه دهخدامختلب . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) فریبنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختلاب شود.
مختلجلغتنامه دهخدامختلج . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت . (منتهی الارب )
محورشمار مختلdisturbed axle counterواژههای مصوب فرهنگستانمحورشماری که قابلیت ذخیرهسازی اطلاعات مربوط به عبور قطارها را از دست داده است