مخمسلغتنامه دهخدامخمس . [ م َ م َ] (ع ص ، ق ) جاؤا خماس و مخمس ؛ آمدند پنج پنچ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پنجگان پنجگان . (مقدمة الادب زمخشری ).
مخمسلغتنامه دهخدامخمس . [ م ُ خ َم ْ م َ ] (ع ص ) پنج گوشه . (منتهی الارب ). پنج گوشه . پنج گوشه دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).پنج گوشه کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). هر چیز پنج گوشه و پنج ضلعی : چنانکه چون خطیب از منبر ذکرپیغمبر کند و صلوات دهد روی به جانب راس
مخمسلغتنامه دهخدامخمس . [ م ُ خ َم ْ م ِ ] (ع ص ) پنج گوشه گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه پنج گوشه می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخمیس شود. || دارنده ٔ پنج گوشه و پنج رکن . (ناظم الاطباء) .
مخمسلغتنامه دهخدامخمس . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) خداوند شتران خِمس . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). و رجوع به خمس شود.
مخمسفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مسمطی که در هر بند آن پنج مصراع باشد.۲. (ریاضی) [قدیمی] پنجگوشه.۳. (صفت) (فقه) ویژگی چیزی که خمس به آن تعلق میگیرد.
مخمسةلغتنامه دهخدامخمسة. [ م ُ خ َم ْ م َ س َ ] (ع ص ) مسئله ای است از مسائل فرائض که در آن پنج صحابی اختلاف کرده اند، علی (ع ) و عثمان و ابن مسعود و زید وابن عباس رضی اﷲعنهم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مخمساتلغتنامه دهخدامخمسات . [ م ُ خ َم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) شعرهائی که دارای پنج مصرع باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخمس شود. || اعداد مخمسة. رجوع به اعداد مخمسه و کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 951 و 952
مخمسةلغتنامه دهخدامخمسة. [ م ُ خ َم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) فرقه ای از غلاة که می گفتند «سلمان فارسی » و «مقداد» و «عمار» و «ابوذر غفاری » و «عمربن امیه ٔ ضیمری » از طرف خداوند مأمور اداره ٔ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263).
مخمسیةلغتنامه دهخدامخمسیة. [ م ُ خ َم ْ م َ سی ی َ ] (ع اِ) نام سکه ای است فلسطینی که معادل پانصد قرش ترکی میباشد. (از کتاب النقود ص 185).
اعداد مخمسهلغتنامه دهخدااعداد مخمسه . [ اَ دِ م ُ خ َم ْ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نوعی از اعداد طبیعیه باشد و آن چنان است که عدد رایک بگیریم و دو و سه و چهار را حذف کنیم و پنج را نگاه داریم و شش را حذف کنیم و دوازده را بگیریم و همچنین بتفاضل سه سه حذف
ارمیونلغتنامه دهخداارمیون . [ اَم َ / اَ وَ ] (اِ) سنگی است در زمین روم که هرچند آنرا بشکنند مخمس شکسته شود. (برهان ). سنگی سفید است مخطط بازرق و در شکل مخمس باشد و چندانک بشکنند پارهای او مخمس افتد، بروم بیشتر باشد. (نزهة القلوب ).
پنجگانهلغتنامه دهخداپنجگانه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ)پنج تائی . مُخَمَّس . || نمازهای پنج وقت .
مخمسةلغتنامه دهخدامخمسة. [ م ُ خ َم ْ م َ س َ ] (ع ص ) مسئله ای است از مسائل فرائض که در آن پنج صحابی اختلاف کرده اند، علی (ع ) و عثمان و ابن مسعود و زید وابن عباس رضی اﷲعنهم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مخمساتلغتنامه دهخدامخمسات . [ م ُ خ َم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) شعرهائی که دارای پنج مصرع باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخمس شود. || اعداد مخمسة. رجوع به اعداد مخمسه و کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 951 و 952
مخمسةلغتنامه دهخدامخمسة. [ م ُ خ َم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) فرقه ای از غلاة که می گفتند «سلمان فارسی » و «مقداد» و «عمار» و «ابوذر غفاری » و «عمربن امیه ٔ ضیمری » از طرف خداوند مأمور اداره ٔ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263).
مخمسیةلغتنامه دهخدامخمسیة. [ م ُ خ َم ْ م َ سی ی َ ] (ع اِ) نام سکه ای است فلسطینی که معادل پانصد قرش ترکی میباشد. (از کتاب النقود ص 185).