مدروس کردنلغتنامه دهخدامدروس کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدروس گرداندن . از بین بردن . خراب و ویران و فرسوده کردن . محو و ناپدید ساختن . || ناپدید کردن . || کهنه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
مدروسلغتنامه دهخدامدروس . [ م َ ] (ع ص ) کهنه شده . || جامه ٔ کهنه شده . (منتهی الارب )(آنندراج ). ثوب خَلَق . (اقرب الموارد). دِرْس . دریس .(متن اللغة) (غیاث اللغات ). || بی رونق . (غیاث اللغات ). نارایج . فراموش گشته . متروک : قریب سی سال بوده تا ایشان در دست دیلمان ا
مضروسلغتنامه دهخدامضروس . [ م َ ] (ع ص ) مضروسة. سنگستان که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ و سنگریزه ناک ، یقال مکان مضروس و حرة مضروسة. (ناظم الاطباء).
مدروسدیکشنری عربی به فارسیاز روي مطالعه , دانسته , عمدي , تعمدي , از پيش اماده شده , انديشمند , باملا حظه , بافکر , فکور , متفکر , انديشناک
مدروس شدنلغتنامه دهخدامدروس شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مدروس گشتن . مدروس گردیدن . متروک و بی رونق شدن . از رواج افتادن وفراموش گشتن : و آن حکم و مواعظ... خود مدروس شود. (کلیله و دمنه ). رجوع به مدروس گشتن شود.
مدروسلغتنامه دهخدامدروس . [ م َ ] (ع ص ) کهنه شده . || جامه ٔ کهنه شده . (منتهی الارب )(آنندراج ). ثوب خَلَق . (اقرب الموارد). دِرْس . دریس .(متن اللغة) (غیاث اللغات ). || بی رونق . (غیاث اللغات ). نارایج . فراموش گشته . متروک : قریب سی سال بوده تا ایشان در دست دیلمان ا
مدروسدیکشنری عربی به فارسیاز روي مطالعه , دانسته , عمدي , تعمدي , از پيش اماده شده , انديشمند , باملا حظه , بافکر , فکور , متفکر , انديشناک
مدروسلغتنامه دهخدامدروس . [ م َ ] (ع ص ) کهنه شده . || جامه ٔ کهنه شده . (منتهی الارب )(آنندراج ). ثوب خَلَق . (اقرب الموارد). دِرْس . دریس .(متن اللغة) (غیاث اللغات ). || بی رونق . (غیاث اللغات ). نارایج . فراموش گشته . متروک : قریب سی سال بوده تا ایشان در دست دیلمان ا
مدروسدیکشنری عربی به فارسیاز روي مطالعه , دانسته , عمدي , تعمدي , از پيش اماده شده , انديشمند , باملا حظه , بافکر , فکور , متفکر , انديشناک