مذیلغتنامه دهخدامذی . [ م َ ذا ] (ع اِ) آبی که از دهانه ٔ حوض و کاریز بدر رود. (ناظم الاطباء). رجوع به مَذْی ْ و مَذی ّ شود.
مذیلغتنامه دهخدامذی . [ م َ ذی ی ] (ع اِ) آبی که از مرد وقت ملاعبت برآید. مَذْی ْ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مَذْی ْ شود. || مسیل آب از حوض . (از متن اللغة). رجوع به مَذْی ْ شود.
مذیلغتنامه دهخدامذی . [ م َذْی ْ ] (ع اِ)رطوبت است که در غلبه ٔ شهوت ظاهر می شود. (غیاث اللغات ). آب نشاط. (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان ). آب مرد که وقت ملاعبت برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آب لزج رقیقی که به هنگام عشقبازی خارج شود و رنگش به سفیدی زند و فقها در وجوب یا عدم وجوب
مذیفرهنگ فارسی عمید۱. مایعی که هنگام تحریک از مجرای تناسلی مرد بیرون میآید و موجب غسل نیست.۲. [قدیمی] آبی که از دهانة حوض یا کاریز جاری شود.
گذر میدیMIDI through, MIDI thruواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه درگاه میدی که نسخهای از پیامها و دادههای رسیده به درگاه ورودی افزاره از آن به خارج منتقل میشود
وضعیت مسیر میدیMIDI channel mode, MIDI modeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چهار نوع تنظیم برای پاسخگویی به پیامهای میدی دریافتی
خروجی میدیMIDI outواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه درگاه میدی که برای خروج پیامها و دادههای ایجادشده در یک افزاره از آن استفاده میشود
بافۀ میدیMIDI cableواژههای مصوب فرهنگستانبافهای متشکل از سه رشتۀ رسانا که به یک اتصالدهندۀ دین (DIN) پنجسوزنی متصل میشود
پژواک میدیMIDI echoواژههای مصوب فرهنگستانعملکرد برخی از افزارههای میدی که در آنها دادههای واردشده از ورودی میدی از راه خروجی میدی به بیرون ارسال میشود
مذیاعلغتنامه دهخدامذیاع . [ م ِذْ ] (ع ص ) آنکه راز نتواند نگاهداشت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). دهن لغ که سرنگهدار نیست . (یادداشت مؤلف ). که کتمان سِر نکند، گویند: هو للاسرار مذیاع و للاسباب مضیاع . (از اقرب الموارد). ج ، مذاییع. || (اِ) (اصطلاح نو) رادیو.
مذیبلغتنامه دهخدامذیب . [ م ُ ](ع ص ) گدازنده . (ناظم الاطباء). آب کننده . نعت فاعلی است از اذابة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اذابة شود.
مذیخلغتنامه دهخدامذیخ . [ م ُ ذَی ْ ی ِ ] (ع ص ) رام گرداننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذییخ به معنی رام گردانیدن . رجوع به تذییخ شود. || نخلی که قبول نکند گشن را. (آنندراج ): ذیخت النخلة؛ لم تقبل الابار و لم تعقد شیئاً. (متن اللغة). رجوع به تذییخ شود. || خوار و حقیر کننده . غالب . (ناظ
مذیخةلغتنامه دهخدامذیخة. [ م َ خ َ / م َذْ ی َ خ َ ] (ع اِ) گرگان . (منتهی الارب ). ذئاب . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد آن ذیخ است . (از اقرب الموارد).
مذیدلغتنامه دهخدامذید. [ م ُ ] (ع ص ) شخصی که اعانت کند دیگری را در راندن شتران . (آنندراج ). معین . (یادداشت مؤلف ). آنکه کمک در راندن می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذادة. رجوع به اذادة شود.
سوعاءلغتنامه دهخداسوعاء. [ س ُ وَ ] (ع اِ) مَذی (مدی ). (منتهی الارب ). مذی . (ذیل اقرب الموارد). مذی . و آن رطوبتی باشد که از مردان و زنان در ابتدای آرزو آید تا راه آب آرزو تازه شده و بیرون آمدن آسان گردد و مجرای آن بر بالای مجرای آب آرزو است . (از بحر الجواهر).
مایع پیشمنیpre-seminal fluid, pre-ejaculate, pre-ejaculatory fluid, Cowper's fluidواژههای مصوب فرهنگستانمایع بیرنگ و شفاف و روانی که پس از برانگیختگی جنسی از پیشابراه خارج میشود متـ . مذی pre-cum
آب نشاطلغتنامه دهخداآب نشاط. [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مذی . (زمخشری ) (ربنجنی ). || نطفه .
قذیلغتنامه دهخداقذی . [ ق َ ] (ع اِ) زنان را باشد چنانکه مذی مردان را. کل ذکر یمذی و کل انثی تقذی . (منتهی الارب ).
مماذاةلغتنامه دهخدامماذاة. [ م ُ ] (ع مص ) ملاعبت کردن با یکدیگر که مذی آورد. (منتهی الارب ). مِذاء. || نرمی و سستی کردن . (منتهی الارب ). رجوع به مذاء شود.
مذیاعلغتنامه دهخدامذیاع . [ م ِذْ ] (ع ص ) آنکه راز نتواند نگاهداشت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). دهن لغ که سرنگهدار نیست . (یادداشت مؤلف ). که کتمان سِر نکند، گویند: هو للاسرار مذیاع و للاسباب مضیاع . (از اقرب الموارد). ج ، مذاییع. || (اِ) (اصطلاح نو) رادیو.
مذیبلغتنامه دهخدامذیب . [ م ُ ](ع ص ) گدازنده . (ناظم الاطباء). آب کننده . نعت فاعلی است از اذابة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اذابة شود.
مذیخلغتنامه دهخدامذیخ . [ م ُ ذَی ْ ی ِ ] (ع ص ) رام گرداننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذییخ به معنی رام گردانیدن . رجوع به تذییخ شود. || نخلی که قبول نکند گشن را. (آنندراج ): ذیخت النخلة؛ لم تقبل الابار و لم تعقد شیئاً. (متن اللغة). رجوع به تذییخ شود. || خوار و حقیر کننده . غالب . (ناظ
مذیخةلغتنامه دهخدامذیخة. [ م َ خ َ / م َذْ ی َ خ َ ] (ع اِ) گرگان . (منتهی الارب ). ذئاب . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد آن ذیخ است . (از اقرب الموارد).
مذیدلغتنامه دهخدامذید. [ م ُ ] (ع ص ) شخصی که اعانت کند دیگری را در راندن شتران . (آنندراج ). معین . (یادداشت مؤلف ). آنکه کمک در راندن می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذادة. رجوع به اذادة شود.
حکیم ترمذیلغتنامه دهخداحکیم ترمذی . [ ح َ م ِ ت َ / ت ِ م َ ] (اِخ ) محمدبن علی ، مکنی به ابی عبداﷲ. از مردم ترمذ. یکی از مشاهیر محدثین است . او راست : 1- الفروق . 2- عرس الموحدین . <span class="hl
مذمذیلغتنامه دهخدامذمذی . [ م َ م َ ذی ی ] (ع ص ) زیرک خوش طبع. (منتهی الارب ). ظریف محتال . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || مذماذ. (اقرب الموارد). رجوع به مذماذ شود.
میمذیلغتنامه دهخدامیمذی . [ م َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به میمذ که ناحیتی است به حدود آذرباذگان . رجوع به میمذ شود.
ناصر ترمذیلغتنامه دهخداناصر ترمذی . [ ص ِ رِ ت َ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین بن خواجه قطب الدین سرخسی . به روایت مؤلف روز روشن وی «به عین شباب در دور اکبر پادشاه به هندوستان آمده به رفاقت خان زمان سیستانی صاحب طبل و علم گردیدو هنگام بغاوت خان مذکور همراهش به قتل رسید». (روز روشن ص <span class="hl" dir=
فارمذیلغتنامه دهخدافارمذی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به فارمذ که از قرای طوس است . (سمعانی ). رجوع به فارمد شود.