مرئوسلغتنامه دهخدامرئوس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) رعیت . (از منتهی الارب ) (متن اللغة). عامه ٔ مردم . (از منتهی الارب ). که زیر سلطه ٔ رئیس باشد. (از اقرب الموارد). تابع. خادم . کنایه از رعیت . (غیاث اللغات ). زیردست . فرودست . (یادداشت مؤلف ). مقابل رئیس . کارمند.عضو اداره یا مؤسسه یا شرکتی که ز
توتMorusواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از توتیانِ درختی خزاندار با ده تا شانزده گونه و میوههای مجتمع که در نواحی معتدله گرم و نیمهگرمسیری آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکنده هستند
میرویسلغتنامه دهخدامیرویس . [ وَ ] (اِخ ) میرویس یا میراویس (1086 تا 1127 هَ . ق .). وی از افغانان غلجائی بود و در زمان ضعف دولت صفویه علیه دولت ایران شورید. در ابتدای کار کلانتر قندهار بود اما هنگامی که دولت ایران حکومت قندهار
مروزلغتنامه دهخدامروز. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مرز، به معنی بازدارنده ٔآب . (از اقرب الموارد از لسان ). رجوع به مرز شود.
مروسلغتنامه دهخدامروس . [ م َ ] (ع ص ) بکره که رسن او از مجری افتاده و میان بکره و قعو درآویخته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اعضاء مرئوسهلغتنامه دهخدااعضاء مرئوسه . [ اَ ءِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضایی را گویند که مبدئیت ندارند و کمک اعضاءِ رئیسه نیز نیستند. (از بحر الجواهر).
subordinatesدیکشنری انگلیسی به فارسیزیردستان، تابع، مادون، مرئوس، پایینی، تابع قرار دادن، زیردست یا مطیع کردن
subordinateدیکشنری انگلیسی به فارسیتابع، مادون، مرئوس، پایینی، تابع قرار دادن، زیردست یا مطیع کردن، وابسته، فرعی، مطیع، فرمانبردار