مراقلغتنامه دهخدامراق . [ م َرْ را ] (ع ص ) خوردی فروش . شورباپز. (دستور الاخوان ).خوردی پز. شوربافروش . (زمخشری ، از یادداشت مؤلف ).
مراقلغتنامه دهخدامراق . [ م َ راق ق ] (ع اِ) مراق البطن ؛ تنگ و نرم جای شکم . (منتهی الارب ). پوست شکم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مؤلف ). زیر شکم و اطراف آن که نازک است . قسمت نازک و نرم زیر شکم . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد). پوست شکم آنجا که تنگ باشد. (یادداشت مؤلف ). بر بالای صف
مراقلغتنامه دهخدامراق . [ م ِ / م ِ راق ق ] (ع اِ) نام بیماری است در شکم . (ناظم الاطباء). در طب قدیم نوع مالیخولیا که آن را ناشی از سودا میدانستند و عقیده داشتند که گردن صاحب مرض به علت تصاعد ابخره ستبر میشود : مدعی گر چه خودآزار
مراقلغتنامه دهخدامراق . [ م ُ ] (ع ص ) ریخته شده . (ناظم الاطباء): اراق الشی ٔ؛ صبه ؛ فالشی ُٔ مراق . (متن اللغة). رجوع به اراقة شود.
مراغلغتنامه دهخدامراغ . [ م َ ] (ع اِ) غلطیدن گاه ستور. (منتهی الارب ). مراغة. جایگاه تمرغ دواب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جای غلط زدن چارپایان . جای خرغلط زدن .
مراغلغتنامه دهخدامراغ . [ م َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چارکی بخش لنگه ٔ شهرستان لار، در 90هزارگزی شمال غربی لنگه و جنوب کوه سفید، دردامنه ٔ گرمسیری واقع و دارای 350 تن سکنه است . آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات ، خرما،
مراکلغتنامه دهخدامراک . [ م َ ] (ص ) بی سواد. بی علم . (ناظم الاطباء)؟ || گول فریفته شده . گول خورده از سخن و استهزاشده و مسخره شده . (ناظم الاطباء)؟
مراقبلغتنامه دهخدامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیف
مراقبتلغتنامه دهخدامراقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (ازع اِمص ) مراقبة در تمام معانی . رجوع به مراقبة و نیز مراقبه شود. || مواظبت : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داش
مراقبهلغتنامه دهخدامراقبه . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ / ب ِ ] (ع مص ، اِمص ) مراقبة. رجوع به مراقبة و مراقبت شود. || ترسیدن و گردن فروانداختن . (غیاث اللغات ). رجوع به مراقبة و مراقبت شود. || به اصطلاح عرفا، حضور دل است با خدا و غیبت
وسواسدیکشنری عربی به فارسیماليخوليا , حالت افسردگي , سودا , مراق , اضطراب وانديشه بيهوده راجع بسلا متي خود
خردی فروشلغتنامه دهخداخردی فروش . [ خ ُ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق فروشد. مَرّاق . رجوع به خردی پز شود.
شوربافروشلغتنامه دهخداشوربافروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) خوردی فروش . خوردی پز. شورباپز. مَرّاق . (یادداشت مؤلف ). شوربائی .
مراقبلغتنامه دهخدامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیف
مراقبت کردنلغتنامه دهخدامراقبت کردن . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن . (یادداشت مؤلف ). نگهبانی ونگهداری کردن . || مواظبت کردن . پاییدن .
مراقبتلغتنامه دهخدامراقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (ازع اِمص ) مراقبة در تمام معانی . رجوع به مراقبة و نیز مراقبه شود. || مواظبت : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داش
امراقلغتنامه دهخداامراق . [ اَ ] (اِ) کلمه ٔ ترکی است بمعنی معشوق . (یادداشت مؤلف ) : ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی .(وصاف )
امراقلغتنامه دهخداامراق . [ اِ ] (ع مص ) بسیار کردن شوربا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوردنی بسیار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آشکار کردن عورت . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). اندام نهانی آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رسیدن هنگام موی برکندن از پوست . (