مراهقلغتنامه دهخدامراهق . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کودک نزدیک بلوغ رسیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). نزدیک رسیده به خواب دیدن . (مهذب الاسماء). کودک نزدیک رسیده به حد بلوغ که آلت او تحریک وشهوتش به جماع ظاهر شود. (از تعریفات ). نزدیک شده به حلم و احتلام . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). به
مراهقدیکشنری عربی به فارسینوجوان , بالغ , جوان , رشيد , اسيب , غصه , رنج , درد , اندوه , خشم , تنفر , سنين 31 الي 91سالگي , نوجوان (از ده تا 91 ساله)
مراوقلغتنامه دهخدامراوق . [ م ُ وِ ] (ع ص ) هم رواق . گویند: هو مراوقی ؛ یعنی رواق او مقابل رواق من است . (منتهی الارب ). نعت است از مراوقة. رجوع به مراوقة شود.
مراوغلغتنامه دهخدامراوغ . [ م ُ وِ ] (ع ص ) فریبنده . حیله باز. مکار. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراوغة. رجوع به مراوغة شود.
مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ رَهَْ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترهیق .رجوع به ترهیق شود. || موصوف به ستم و ظلم و متهم به بدی و شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که او را مردمان و مهمانان بسیارفراهم آیند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || متصف به «رهق » یعنی سبکی عقل . || کسی
مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارهاق . رجوع به ارهاق شود. || آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب ). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند. || کسی که بر او تنگ گرفته باشند. (از اقرب الموارد).
مراهقةلغتنامه دهخدامراهقة. [ م ُ هَِ ق َ ] (ع ص ) دختربچه ٔ نزدیک به حد بلوغ . تأنیث مراهق است . رجوع به مراهقة و مراهق و نیز رجوع به متن اللغة شود.
مراهقةلغتنامه دهخدامراهقة. [م ُ هََ ق َ ] (ع مص ) نزدیک رسیدن کودک به بلوغ . (منتهی الارب ). به نزدیک بلوغ رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به احتلام نزدیک شدن پسربچه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). فهو: مراهق و راهق ؛ و هی : مراهقة و راهقة. (متن اللغة). || قریب آخر وقت حج رسیدن به مک
مراهقتلغتنامه دهخدامراهقت . [ م ُ هََ / هَِ ق َ ] (از ع اِمص ) مراهقة. در شرف بلوغ واقع شدن . به سن بلوغ نزدیک شدن . در آستانه ٔ بلوغ قرار گرفتن . رجوع به مراهقة شود. || نزدیکی بلوغ . (یادداشت مؤلف ) : عمر من در سن ترعرع به مراهقتی نزدی
مراهقةلغتنامه دهخدامراهقة. [ م ُ هَِ ق َ ] (ع ص ) دختربچه ٔ نزدیک به حد بلوغ . تأنیث مراهق است . رجوع به مراهقة و مراهق و نیز رجوع به متن اللغة شود.
مراهقةلغتنامه دهخدامراهقة. [م ُ هََ ق َ ] (ع مص ) نزدیک رسیدن کودک به بلوغ . (منتهی الارب ). به نزدیک بلوغ رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به احتلام نزدیک شدن پسربچه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). فهو: مراهق و راهق ؛ و هی : مراهقة و راهقة. (متن اللغة). || قریب آخر وقت حج رسیدن به مک
مراهقتلغتنامه دهخدامراهقت . [ م ُ هََ / هَِ ق َ ] (از ع اِمص ) مراهقة. در شرف بلوغ واقع شدن . به سن بلوغ نزدیک شدن . در آستانه ٔ بلوغ قرار گرفتن . رجوع به مراهقة شود. || نزدیکی بلوغ . (یادداشت مؤلف ) : عمر من در سن ترعرع به مراهقتی نزدی