مراوغتلغتنامه دهخدامراوغت . [ م ُ وَ/ وِ غ َ ] (از ع اِمص ) مخادعه . مراوغة. رجوع به مراوغة شود. || با هم زورآزمائی کردن . با هم درآویختن و کشتی گرفتن . مصارعة. رجوع به مراوغة شود : رای بر آن قرار گرفت که اوساط حشم و آحادجمع لشکر چون شغا
مراوغتفرهنگ فارسی معین(مُ وَ غَ) [ ع . مراوغة ] (مص ل .) 1 - عیب جویی کردن . 2 - کشتی گرفتن ، زو ر آزمایی کردن . 3 - یکدیگر را فریب دادن .
مراوغةلغتنامه دهخدامراوغة. [ م ُوَ غ َ ] (ع مص ) با کسانی دستان آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فریب دادن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ). مخادعة. (زوزنی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). || کشتی گرفتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). با همدیگر کشتی گرفتن . (از منتهی الارب ). مصارعه . (زوزن
مجاولتلغتنامه دهخدامجاولت . [ م ُ وَ ل َ / م ُ وِل َ ] (ع مص ) مجاولة : اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و به مجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند ... (مرزبان نامه ). رجوع به مجاولة