مربطةلغتنامه دهخدامربطة. [ م ِ ب َ طَ ] (ع اِ) آنچه به وی بندند ستور را. (منتهی الارب ). مربط. (متن اللغة). رجوع به مِربط شود. || دوال باریک که بالای چوب پالان بندند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مرابط.
مرابطلغتنامه دهخدامرابط. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مربط. رجوع به مربط و مِربَطَة شود : مکروه است نماز کردن در مرابط اشتر و خر و استر و اسب . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی از فرهنگ فارسی معین ).
ثعالبیلغتنامه دهخداثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حق