مرجحلغتنامه دهخدامرجح . [ م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ) رجحان نهاده شده . ترجیح داده شده . برتر شمرده شده . نعت مفعولی است از ترجیح . رجوع به ترجیح شود.
مرجحلغتنامه دهخدامرجح . [ م ُ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) ترجیح نهنده . برتری دهنده . نعت فاعلی است از ترجیح . رجوع به ترجیح شود.
الگوی مرجع اتصال متقابل سامانههای باز، الگوی مرجع اتسابopen systems interconnection reference modelواژههای مصوب فرهنگستان← اتصال متقابل سامانههای باز
مرجعلغتنامه دهخدامرجع. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) زیر کتف . (منتهی الارب ). مرجع کتف ؛ اسفل آن . (از متن اللغة). رجع کتف . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) بازگشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87) (منتهی الارب ). انصراف . بازگردیدن . مقابل ذهاب به معنی رفتن . (از متن اللغة).
مرجعلغتنامه دهخدامرجع. [ م َ ج ِ / م َ ج َ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (غیاث اللغات ). جای برگشت . جای بازگشت . (ناظم الاطباء). محل رجوع . (فرهنگ فارسی معین ). مآب . منقلب . بازگشت گاه . (یادداشت مؤلف ) : اژدها را به مرجعی مانند کردم که به
مرجحنلغتنامه دهخدامرجحن . [ م ُ ج َ ح ِن ن ] (ع ص ) جیش مرجحن ؛ ثقیل . (اقرب الموارد). لشکر گران و بسیار. (منتهی الارب ). علیک لیلا مرجحناً؛ ثقیلا لایتحرک ؛ سنگینی دیر پای و بی حرکت . (از اقرب الموارد).
مرجحنةلغتنامه دهخدامرجحنة. [ م ُ ج َ ح ِن ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مرجحن به معنی سنگین و گران و ثقیل . گویند رحی مرجحنة؛ یعنی آسیای گران و سنگین . رجوع به مرجحن شود.
آیندۀ مرجحpreferable futureواژههای مصوب فرهنگستانهریک از آیندههای ممکن و سازگار با ارزشهای موجود که جامعه خواستار تحقق آنهاست
منبع اصلی اطلاعاتchief source of informationواژههای مصوب فرهنگستانمنبع مرجح برای توصیف دادههای کتابنگاشتی یک اثر
اصطلاح مجازadmitted termواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که میزان پذیرفتگی آن نسبت به اصطلاح مرجح کمتر است
مرجحنلغتنامه دهخدامرجحن . [ م ُ ج َ ح ِن ن ] (ع ص ) جیش مرجحن ؛ ثقیل . (اقرب الموارد). لشکر گران و بسیار. (منتهی الارب ). علیک لیلا مرجحناً؛ ثقیلا لایتحرک ؛ سنگینی دیر پای و بی حرکت . (از اقرب الموارد).
مرجحنةلغتنامه دهخدامرجحنة. [ م ُ ج َ ح ِن ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مرجحن به معنی سنگین و گران و ثقیل . گویند رحی مرجحنة؛ یعنی آسیای گران و سنگین . رجوع به مرجحن شود.
آیندۀ مرجحpreferable futureواژههای مصوب فرهنگستانهریک از آیندههای ممکن و سازگار با ارزشهای موجود که جامعه خواستار تحقق آنهاست
ترجیح بلامرجحواژهنامه آزادترجیح بلامرجّح بدین معناست که فاعل، یکی از دو امر متساوی و متماثل را بدون غایت و مقصدی خاص برگزیند.