مرجوعلغتنامه دهخدامرجوع . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده . برگردیده . (آنندراج ). بازگشت داده شده . برگردانده شده . نعت مفعولی است از رجع. رجوع به رجع شود. || بازخوانده شده . رجوع به معنی قبلی شود. رجوع شده . (ناظم الاطباء). ارجاع شده . محول . حواله شده .- مرجوع الیه ؛
مرجوحلغتنامه دهخدامرجوح . [ م َ ] (ع ص ) چربیده . مایل گردیده . (آنندراج ). ترجیح داده شده . برتر. (ناظم الاطباء). رجحان داده . برتری داده شده . || مقابل راجح . مردود. نامقبول : سپاه صادق خان را به سلطنت مرجوح دانسته . (مجمل التواریخ گلستانه ص <span class="hl" dir="ltr"
مرجوح آمدنلغتنامه دهخدامرجوح آمدن . [ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن در مناظره و غیره . (از فرهنگ فارسی معین ) : بر آن اجماع کردند که اگر دینی در این مناظره از عهده ٔ سوءالات گاوپای بیرون آید... و اگر از دیو محجوج و مرجوح آید اورا هلاک کنند. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی
مرجاةلغتنامه دهخدامرجاة. [ م َ ] (ع اِ) امید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (مص ) امید داشتن . (منتهی الارب ). رجو. رجاء. رجاة. رجاوة. (متن اللغة). رجوع به رجاء شود.
مرجوعةلغتنامه دهخدامرجوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرجوع است به معنی بازگشت داده شده . رجوع به مرجوع شود. || (اِ) مرجوع . جواب نامه . پاسخ رساله و کاغذ. (از متن اللغة). رجوع به مرجوع شود.
مدت ضمانت مشروطwarranty periodواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که امکان تعویض یا مرجوع کردن محصول خریداریشده در طی آن وجود دارد
فروش تضمینیguaranteed saleواژههای مصوب فرهنگستانقراری که عرضهکننده براساس آن تعهد میکند، در صورت به فروش نرفتن کالا، در یک دورة زمانی مشخص، آن را مرجوع کند
مرجوعةلغتنامه دهخدامرجوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرجوع است به معنی بازگشت داده شده . رجوع به مرجوع شود. || (اِ) مرجوع . جواب نامه . پاسخ رساله و کاغذ. (از متن اللغة). رجوع به مرجوع شود.