مردآهنگلغتنامه دهخدامردآهنگ . [ م َ هََ ] (اِ مرکب ) نوعی از سلاح کج و منحنی مانند چوگان که مردم آهنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
مردآهنگلغتنامه دهخدامردآهنگ . [ م َ هََ ] (اِ مرکب ) نوعی از سلاح کج و منحنی مانند چوگان که مردم آهنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
مردارسنگفرهنگ فارسی عمیدجسمی سرخ یا زردرنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته میشود و برای ساختن مرهم به کار میرود؛ لیتارژ جوهر سرب؛ مرداهنگ؛ مرتک؛ سنگ مردار.
مردم آهنگلغتنامه دهخدامردم آهنگ . [ م َ دُ هََ ] (نف مرکب ) مردم کش . مردم آهنج . رجوع به مردم آهنج شود. || (اِ مرکب ) سلاح کجی است مانند چوگان که آن را مردگیر هم گویند و معرب آن مردم آهنج است . (از برهان قاطع). رجوع به مردآهنگ و مردم آهنج شود.
مرداسنگلغتنامه دهخدامرداسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مرداسنج . (دستور الاخوان ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردآهنگ . مرده سنگ . (رشیدی ). مراسنگ