مرشحلغتنامه دهخدامرشح . [ م ُ رَش ْ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترشیح . رجوع به ترشیح شود. پرورنده و ادب دهنده . تربیت کننده فرزند و کودک . || در اصطلاح امروزین عرب زبانان ، نامزد کننده . کاندیداکننده .
مرشحلغتنامه دهخدامرشح . [ م ُ رَش ْ ش َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است از ترشیح . رجوع به ترشیح شود. || آراسته . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پروریده . پرورده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرشح کردن ؛ تربیت کردن . بتدریج پروردن : چو کرد خواهد مر بچه
مرشحلغتنامه دهخدامرشح . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارشاح . رجوع به ارشاح شود. || عرق کننده و خوی کننده . (ناظم الاطباء). || شتر ماده ای که بچه ٔ وی به رفتار آید. (منتهی الارب ). زن یا ماده شتری که فرزند او بتواند بدنبال وی بدود و پا به پای او راه برود. (از اقرب الموارد).
مرشحلغتنامه دهخدامرشح . [ م ِ ش َ ] (ع اِ)مرشحة. (منتهی الارب ). ترلیک ؛ یعنی جامه ای که در زیر پوشند به جهت خوی و خوی گیر که در زیر نمد زین بر پشت ستور نهند. (منتهی الارب ). آنچه در زیر «میثرة» قراردارد. (از اقرب الموارد). نمد زین . (دهار). آب چین . (مهذب الاسماء). خوی چین . عرق گیر. ج ، مَر
مریسیعلغتنامه دهخدامریسیع. [ م ُ رَ ] (اِخ ) مصغر مرسوع . نام چاهی یا آبی بنی خزاعه را، بر یک روزه راه از فرع ، و غزوه ٔ بنی المصطلق را غزوه ٔ مریسیع نیز نامند. (از منتهی الارب ).
مریسیةلغتنامه دهخدامریسیة. [ م َ سی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از مسلمانان که نسبت به عبدالرحمن مریسی دارند و قائل به ارجاء هستند. رجوع به مریسی شود.
مریسیةلغتنامه دهخدامریسیة. [ م َ سی ی َ ](ص نسبی ، اِ) باد جنوب که از جانب مریس آید، و مریس در ادنای بلاد نوبه قرار دارد. (از اقرب الموارد).
مریشةلغتنامه دهخدامریشة. [ م ُ رَی ْ ی َ ش َ ] (ع ص ،اِ) تأنیث مریش . رجوع به مُرَیَّش شود. || ناقة مریشة اللحم ؛ شتر ماده ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرسةلغتنامه دهخدامرسة. [ م َ رَ س َ ] (ع اِ) رسن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک قطعه از مَرَس . ج ، مَرَس . جج ، اَمراس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرشحةلغتنامه دهخدامرشحة. [ م ِ ش َ ح َ ] (ع اِ) مرشح ، که خوی گیر و عرق گیر باشد. ج ، مَراشح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مِرشَح شود.
مرشحةلغتنامه دهخدامرشحة. [ م ُ رَش ْ ش َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث مرشح ،نعت مفعولی از ترشیح . رجوع به مرشَّح و ترشیح شود.
مرشحةلغتنامه دهخدامرشحة. [ م ِ ش َ ح َ ] (ع اِ) مرشح ، که خوی گیر و عرق گیر باشد. ج ، مَراشح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مِرشَح شود.
مرشحةلغتنامه دهخدامرشحة. [ م ُ رَش ْ ش َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث مرشح ،نعت مفعولی از ترشیح . رجوع به مرشَّح و ترشیح شود.