مرغکلغتنامه دهخدامرغک . [ م ُ غ َ ] (اِ مصغر) مصغر مرغ . تصغیر مرغ . مرغ کوچک . مرغ خرد. وگاه از آن خردی و حقارت مرغ اراده شود : کلکش چو مرغیست دودیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ و تیر. عسجدی .بر سر هر شاخساری مرغکی است
مرغکلغتنامه دهخدامرغک . [ م ُ غ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز در 30هزارگزی جنوب شرقی دهدز کنار راه تلخ آب به بادلان با103 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات ، محصولش غلات و صیفی ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (
مرغکلغتنامه دهخدامرغک . [ م ُ غ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش راین شهرستان بم ، این بخش در جنوب شرقی راین واقع و محدود است از شمال به دهستان نهرود، از شرق به بخش مرکزی ، از جنوب به شهرستان جیرفت و از غرب به بخش ساردوئیه . منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. آب آن از قنوات کوهستانی و چ
مرغوکلغتنامه دهخدامرغوک . [ م َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و 2 هزارگزی شمال گل فریز. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
زردمرغکلغتنامه دهخدازردمرغک . [ زَ م ُ غ َ ] (اِ مرکب ) برف ریم . قسمی سبزی کوهی خوردنی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی آلاله که در قسمتهای مرتفع نقاط کوهستانی می روید. برف ریم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 234 و آلاله ها شود.