مرقدیکشنری عربی به فارسیغذاي مايعي مرکب از گوشت يا ماهي وحبوبات وسبزي هاي پخته , ابگوشت , شيره گوشت , استفاده نا مشروع
مرقلغتنامه دهخدامرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق شنیدم . (از
مرقلغتنامه دهخدامرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند
مرقلغتنامه دهخدامرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدقانچای نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 36هزارگزی جنوب غربی نوبران و 15 هزارگزی راه عمومی با 529 تن سکنه ، آب آن از <span class="hl"