چمرکهلغتنامه دهخداچمرکه . [ چ َ م ُ »ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 36 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند، کنار راه مالرو گورنصب به داریاب واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
مرکیهلغتنامه دهخدامرکیه . [ م َ کی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن ، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ . در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است . آبش از رود ماسوله و استخر
مرکیهلغتنامه دهخدامرکیه . [ م َ کی ی َ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماسال بخش شاندرمن شهرستان طوالش ، واقع در 3هزارگزی جنوب غربی بازار ماسال ودر دامنه واقع و دارای 431 تن سکنه است . آب آن از استخر و محصولش برنج ، ابریشم ، لبنیات
مرقیةلغتنامه دهخدامرقیة. [ م َ رَ قی ی َ ] (اِخ ) حصاری است در سواحل حمص به شام . (از معجم البلدان ).
سگدلیلغتنامه دهخداسگدلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) سخت دلی . بددلی : با همه سگدلی شکار منندگوسفندان کشت زار منند. نظامی . || سگی . درندگی : گر سگی خود بود مرقع پوش سگدلی را کجا کند فرموش .<p class=
مرقعفرهنگ فارسی عمید۱. (تصوف) خرقهای که پینههای چهارگوش داشته باشد.۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.۳. [قدیمی] جامۀ وصلهدار و دوختهشده از قطعات مختلف.
مرقعلغتنامه دهخدامرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است معلوم می شود که به معنی ج
مرقعفرهنگ فارسی معین(مُ رَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) جامة وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.
مرقعفرهنگ فارسی عمید۱. (تصوف) خرقهای که پینههای چهارگوش داشته باشد.۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.۳. [قدیمی] جامۀ وصلهدار و دوختهشده از قطعات مختلف.
مرقعلغتنامه دهخدامرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است معلوم می شود که به معنی ج
مرقعفرهنگ فارسی معین(مُ رَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) جامة وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.