مزارلغتنامه دهخدامزار. [ م َ ] (ع مص ) زیارت کردن .(منتهی الارب ). || (اِ) جای زیارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای زیارت کردن . (ناظم الاطباء). زیارتگاه . زیارت جای . (مهذب الاسماء). || قبر. گور. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مرقد و قبرستان .(ناظم الاطباء). گورستان . آرامگاه <span class="h
مزارلغتنامه دهخدامزار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده سردبخش بافت شهرستان سیرجان ؛ در 88 هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی غرب راه دولت آباد به بافت ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای یکصدتن سکنه است . آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زرا
مزارلغتنامه دهخدامزار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد در 5 هزارگزی جنوب بجستان و 6هزارگزی غرب راه بجستان به فردوس ، در جلگه گرمسیر واقع و دارای 400 تن سک
مزارلغتنامه دهخدامزار. [ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، در50هزارگزی جنوب شرقی مشیز سر راه ده تازیان به کرمان ، در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 150 تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غل
مزاردیکشنری عربی به فارسیزياد رفت وامد کردن در , ديدارمکررکردن , پيوسته امدن به , امد وشد زياد , خطور , مراجعه مکرر , محل اجتماع تبه کاران , اميزش , دوستي , روحي که زياد بمحلي امد وشدکند , تردد کردن , پاتوق
قوۀ قهریهforce majeurواژههای مصوب فرهنگستانرویدادی غیرقابلپیشبینی و غیرقابلاجتناب که به عدم انجام تعهد منجر شود
مئزارلغتنامه دهخدامئزار. [ م ِءْ ] (ع اِ) مئزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود.
مجارلغتنامه دهخدامجار. [ م ِ ] (ع اِ) رسن پای بند شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عقال و رسن پای بند شتر. (ناظم الاطباء). || (مص ) افزون گرفتن در خرید و فروخت . مماجرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مزاریعلغتنامه دهخدامزاریع. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزروع ، به معنی کشت و کشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مزاریبلغتنامه دهخدامزاریب .[ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزراب . ناودانها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مزراب و زرب شود.
مزاریقلغتنامه دهخدامزاریق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزراق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به مزراق شود.
مزاراتلغتنامه دهخدامزارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود : ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" dir="ltr
مزارخشکلغتنامه دهخدامزارخشک . [ م َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز در 14 هزارگزی جنوب باختری قلعه زراس . یکهزارگزی جنوب راه مالرو هفت چشمه . کوهستانی ، معتدل . سکنه 65 تن آب از چشمه و قنات و محصولش غلات و را
مزاریعلغتنامه دهخدامزاریع. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزروع ، به معنی کشت و کشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مزاریبلغتنامه دهخدامزاریب .[ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزراب . ناودانها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مزراب و زرب شود.
مزاریقلغتنامه دهخدامزاریق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزراق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به مزراق شود.
مزاربی آبهلغتنامه دهخدامزاربی آبه . [ م َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد؛ در25هزارگزی جنوب شرقی فریمان و 2هزارگزی غرب راه فریمان به تربت جام ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای <span class="hl" di
مزاراتلغتنامه دهخدامزارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود : ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" dir="ltr
درمزارلغتنامه دهخدادرمزار. [ دَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 40 هزارگزی شمال خاور کیاسر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
درمزارلغتنامه دهخدادرمزار. [ دَ م َ ] (اِخ )دهی است مرکز بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 130 هزارگزی شهرستان جیرفت و سر راه فرعی واین به ساردوئیه ، با 110 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن فرعی است . این ده ادارات دارائی ، بخ
دشتمزارلغتنامه دهخدادشتمزار. [ دَ م َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. سکنه ٔ آن 384 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ تیزآب . محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، بنشن و میوه . این ده معدن زغال سنگ دارد که استخراج میشود. و نیز دارای آب معدنی است . (از فرهنگ جغ
چشمه مزارلغتنامه دهخداچشمه مزار. [ چ َ م َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 14 هزارگزی جنوب خاوری خوسف واقع است . کوهستانی و معتدل است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و خشکبار. شغل
حسین آباد مزارلغتنامه دهخداحسین آباد مزار. [ ح ُ س ِ دِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 69هزارگزی شمال باختری شوسف و شش هزارگزی شمال خاوری گرگان . ناحیه ای است کوهستانی ولی گرمسیر. دارای 54 تن