مزبلهلغتنامه دهخدامزبله . [م َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان . (دهار). جای سرگین . زبیل دان . زباله دان . جای کثاف
مزبلةلغتنامه دهخدامزبلة. [ م َ ب َ / ب ُ ل َ ] (ع اِ) سرگین جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مَزابل . جای سرگین انداختن . (اقرب الموارد).و جای نجاست انداختن . این اسم ظرف است مأخوذ از زِبل که به معنی سرگین است . (آنندراج ) (غیاث اللغ