مزیبرلغتنامه دهخدامزیبر. [ م ُ زَ ب َ ] (ع ص )پرزه برآورده (جامه ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ثوب مزیبر؛ جامه ٔ پرزه برآورده . (منتهی الارب ).
مجبرلغتنامه دهخدامجبر. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] (ع ص ) شکسته بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکسته بند. آروبند. استخوان بند. رَدّاد. آنکه جبر کسر کند. آن که جبیره کند استخوانهای شکسته را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجبرلغتنامه دهخدامجبر. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) به ستم برکاری داشته شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مجبور و جبر کرده شده . (ناظم الاطباء).
مجبرلغتنامه دهخدامجبر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) به ستم بر کاری وادارنده کسی را. (از منتهی الارب ). اجبار کننده و ظلم کننده . (ناظم الاطباء).
مزبرلغتنامه دهخدامزبر. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) قلم .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). قلم و خامه . (ناظم الاطباء).