مزیرگانلغتنامه دهخدامزیرگان . [ م ُ ] (اِخ ) شهرکی است آبادان به ناحیت پارس میان پسا و داراگرد. (حدود العالم ص 134). شهرکی است به ناحیت پارس اندر میان کوه ، سردسیر،با هوای درست و نعمت بسیار. (حدود العالم ص 135).
مجرنلغتنامه دهخدامجرن . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) سوط مجرن ، تازیانه ٔ سوده و نرم شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجرنلغتنامه دهخدامجرن . [ م ِ رَ ](ع اِ) خرمنگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای خرما خشک کردن . || (ص ) نیک بسیار خوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجل مجرن ؛ مرد پرخور. (از اقرب الموارد).
مازیارانلغتنامه دهخدامازیاران . (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مازارنلغتنامه دهخدامازارن . [ رَ ] (اِخ ) کاردینال و از اعضای دولت فرانسه و اصلاً ایتالیائی است (1602-1661م .). او سیاستمداری ملایم بود و از تصادم میان فرانسه و اسپانی جلوگیری کرد. ریشیلو او را به جانشینی خود معین کرد. درزمان ل