مساقاتلغتنامه دهخدامساقات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) مساقاة. بهم آب کشیدن و یکدیگر را آب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : از بام تا شام در مقاسات لباس بأس و مساقات جام حمام بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 265). و رجوع به مساقاة شود. || در اصطل
مساقاتفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) در کار زراعت یا پرورش درخت طبق قراردادی باهم شرکت کردن و حاصل آن را بین خود قسمت کردن.۲. [قدیمی] به یکدیگر آب دادن.
مساقاتفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . مساقاة ] (مص م .) 1 - کشت کردن زمین به شراکت . 2 - معامله ای است که بین صاحب درخت و امثال آن یا عامل در مقابل حصة مشاع معین از ثمره واقع می شود و ثمره اعم است از میوه و برگ و گل و غیر آن .
مساکاتلغتنامه دهخدامساکات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَساکة. جایهایی که آب در آن نگهداری شود. (اقرب الموارد).
مشاکاتلغتنامه دهخدامشاکات . [ م ُ ] (ع مص ) شکایت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آگاهی دادن از مکروهی که بدو رسیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مسقاطلغتنامه دهخدامسقاط. [ م ِ ] (ع ص )زن که بچه ٔ ناتمام افکندن عادت او باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مَساقیط. (ناظم الاطباء).
مساقطلغتنامه دهخدامساقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مسقط. (آنندراج ). رجوع به مسقط شود. جای زدن و جای افتادن . (آنندراج ). جایی که چیزها می افتد. (ناظم الاطباء) : عتبی آورده است که در آن ایام مردم را دیدمی که در مساقط ارواث تتبع و تفحص دانه ها کردندی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی
مساقاةلغتنامه دهخدامساقاة. [ م ُ ] (ع مص ) مساقات . به هم آب کشیدن و یکدیگر را آب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). یکدیگر را آب دادن . (اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهی ، تیمار و تعهد کردن درخت را به شرکت دخل وی . (منتهی الارب ). دادن درخت را به کسی که آن را نگهداری و اصلاح کند
قراردادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته د، عقد، پیمان، معامله، سودا، دادوستد، بیع، قرار، تفاهم، میثاق، اتفاق نظر الحاقیه، متمم عهد، قرارومدار، قول وثیقه، تضمین اتحاد، عهدنامه▼ انعقاد قرارداد، بستن قرارداد، ایجاب و قبول، پیشنهاد و پذیرش، عقد، مذاکره، چکوچانه، تعهد، توافق، تأیید، امضا، ثبت محضر، موافقت ◄نظر موا
باملغتنامه دهخدابام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). سپیده ٔ صبح . سپیده دمان . سپیده دم . اِص