مساهملغتنامه دهخدامساهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساهمة. شریک و انباز. (غیاث ) (آنندراج ). شریک . (ناظم الاطباء) : این قسمت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کردمساهم و مشارک گردانیده است . (از المعجم ص <span clas
مساهمدیکشنری عربی به فارسیيکي کردن , بهم پيوستن , متحد کردن , داخل کردن , جادادن , داراي شخصيت حقوقي کردن , ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها) , اميختن , ترکيب کردن , معنوي , غير جسماني
مساوملغتنامه دهخدامساوم . [ م ُ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مساومة. آنکه متاعی را زیاده از آنچه دیگری خریده است میخرد. (ناظم الاطباء). رجوع به مساومة شود.
مسهملغتنامه دهخدامسهم . [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) چادر خطدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بردی چون سوفار تیر نگار کرده . (مهذب الاسماء).
مسهملغتنامه دهخدامسهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) اسب کم اصل . (منتهی الارب ). اسب هجین . مشهب . (از اقرب الموارد). اسب کم اصل و هجین . (ناظم الاطباء). || رجل مسهم الجسم ؛ مرد لاغر در عشق . (منتهی الارب ). مرد لاغر از عشق . (ناظم الاطباء).
مسهملغتنامه دهخدامسهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد پرحرف بسیارگوی . (ناظم الاطباء).
مشحملغتنامه دهخدامشحم . [ م ُ ش َح ْ ح ِ ] (ع ص ) پیه بسیارخورنده و پیه بسیاردارنده در خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیه بسیاردارنده در خانه . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || صاحب شتران فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) .
مساهمتلغتنامه دهخدامساهمت . [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمة. مشارکت . (غیاث ). شریک و هم بهره و هم نصیب و مساوی در بهره و نصیب شدن . انبازی کردن . شریک شدن . || (اِمص ) انبازی . شرکت . و رجوع به مساهمة شود : او نیز اندرآن مبایعت مساهمت نموده و به امارت وسلطنت او همداستان
مساهمةلغتنامه دهخدامساهمة. [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمه . مساهمت . قرعه زدن با کسی و غالب آمدن او را در قرعه . (منتهی الارب ). با کسی قرعه زدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تیر قرعه زدن با هم . (آنندراج ) (اقرب الموارد). مقارعة. مواطاة. || هم نصیب و هم بهره شدن با کسی و شریک
مساهمتلغتنامه دهخدامساهمت . [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمة. مشارکت . (غیاث ). شریک و هم بهره و هم نصیب و مساوی در بهره و نصیب شدن . انبازی کردن . شریک شدن . || (اِمص ) انبازی . شرکت . و رجوع به مساهمة شود : او نیز اندرآن مبایعت مساهمت نموده و به امارت وسلطنت او همداستان
مساهمةلغتنامه دهخدامساهمة. [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمه . مساهمت . قرعه زدن با کسی و غالب آمدن او را در قرعه . (منتهی الارب ). با کسی قرعه زدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تیر قرعه زدن با هم . (آنندراج ) (اقرب الموارد). مقارعة. مواطاة. || هم نصیب و هم بهره شدن با کسی و شریک