مسبارلغتنامه دهخدامسبار. [ م ِ ] (ع اِ) میل جراحت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). میلی که عمق زخم را بدان معلوم کنند. (اقرب الموارد). میل که به جراحت فرو برند تا عمق آن معلوم کنند. مِسْبَر. فتیله ٔ جراحت . (زمخشری ). محجاج . محرف . محراف . تک یاب . قاثاطیر. || کسی که عمق جراحت را تعیین می کند
مسبورلغتنامه دهخدامسبور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سبر. رجوع به سبر شود. || نیکوهیئت از اشخاص و اشیاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
مصبورلغتنامه دهخدامصبور. [ م َ ] (ع ص ) آنکه او را جهت کشتن بازداشته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محبوس . زندانی . (یادداشت مؤلف ). || مجموع در یک جا. (یادداشت مؤلف ).
مسبرلغتنامه دهخدامسبر. [ م َ ب َ ] (ع اِ) محل آزمایش و اختبار و آگاهی از چیزی . (منتهی الارب ). || آنچه از علامت و نشان شناخته شود: حمدت مسبره و مخبره . (اقرب الموارد).