ترجمه مقاله

مستقل

mostaqel[l]

۱. کسی که آزادانه امور خود را اداره کند و به دیگری حق مداخله ندهد؛ آزاد و مختار.
۲. (سیاسی) دارای استقلال.
۳. جداگانه.

۱. آزاد، خودمختار، ناوابسته، خودگردان، خودفرمان، غیروابسته، مختار
۲. جدا
۳. جداگانه، علیحده ≠ غیرمستقل، وابسته

جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار

ترجمه مقاله