مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (ص ) متدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج گوید: مسلمان در اصل «مسلم مان » بوده است ، یعنی مانندمسلم که در ترکیب از دو حرف میم یکی حذف شده است - انتهی . ولی این قول بر اساس نیست و نیز این که مسلمان جمع مسلم است و ا
مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مسلمانفرهنگ فارسی عمیدپیرو دین اسلام؛ کسی که دین اسلام دارد: ◻︎ بِبَری مال مسلمان و چو مالَت بِبَرند / بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
کله مسلمانلغتنامه دهخداکله مسلمان . [ ک َل ْ ل ِ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 333 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
تازه مسلمانلغتنامه دهخداتازه مسلمان . [ زَ / زِ م ُ س َ ] (ص مرکب ) نومسلمان . جدیدالاسلام . کسی که جدیداً اسلام آورده باشد.
مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک
کله مسلمانلغتنامه دهخداکله مسلمان . [ ک َل ْ ل ِ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 333 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک
حسن نومسلمانلغتنامه دهخداحسن نومسلمان . [ ح َ س َ ن ِ ن َ / نُو م ُ س َ ](اِخ ) ابن محمدحسن بزرگ امیدبن محمدبن کیا بزرگ امید. از صاحبان الموت و ملقب به جلال الدین است . وی در زمان زندگانی پدرش با سخنان او مخالفت ورزید و با خلیفه ٔ بغداد داد و ستد نامه میکرد و از پدر
کله مسلمانلغتنامه دهخداکله مسلمان . [ ک َل ْ ل ِ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 333 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
نومسلمانلغتنامه دهخدانومسلمان . [ ن َ / نُو م ُ س َ ] (ص مرکب ) تازه مسلمان . (ناظم الاطباء). آنکه تازه به دین اسلام گرویده است . (فرهنگ فارسی معین ).جدیدالاسلام : گفت این مرد نومسلمان مردی راستینه است . (تفسیر ابوالفتوح ) (فرهنگ فارسی معی
نامسلمانلغتنامه دهخدانامسلمان . [ م ُ س َ ] (ص مرکب ) غیر مسلمان . که بر دین اسلام نیست : دریغا مسلمانیا که از پلیدی [ افشین ]نامسلمان اینها بایست کشید. (تاریخ بیهقی ص 173).ما گبر قدیم نامسلمانیم نام آور کفر و ننگ ایمانیم . <p
جلال الدین نومسلمانلغتنامه دهخداجلال الدین نومسلمان . [ ج َ0لُدْ د ن ِ ن ُ م ُ س َ ] (اِخ ) رجوع به جلال الدین حسن بن محمدبن حسن شود.