مسودةلغتنامه دهخدامسودة. [ م ُس ْ وِ دَ ] (ع ص ) تأنیث مسود. زنی که بچه ٔ سیاه زاید. (ناظم الاطباء).
مسودهلغتنامه دهخدامسوده . [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود. || پیش نویس و سواد دستورالعمل : فرمودیم تا در تمامت ممالک باسقاق و ملک هر شهری قضات آنجا حاضر گردانند و حجتی در این باب به موجبی که مسوده ٔ آن کرده فرستادیم از ایشان بازگیرند و بفرستند. (ت
مسودةلغتنامه دهخدامسودة. [ م َس ْ وَ دَ ] (ع ص ) آب که بر آن زردی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که بر روی آن زردی باشد: ماء مسودة. (ناظم الاطباء).
مسودةلغتنامه دهخدامسودة. [ م ُ س َوْ وَ دَ ] (ع ص ، اِ)تأنیث مسود. ج ، مسودات . آنچه اول نوشته و سپس از روی آن بطور دقت و صفا و خوبی نویسند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مُسوَدّة. مسودَّه . مسوَّده . سواد. پیش نویس ، مقابل پاکنویس ، مقابل بیاض ، مقابل مُبیضة. || کپی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ||
مسودهلغتنامه دهخدامسوده . [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود. || پیش نویس و سواد دستورالعمل : فرمودیم تا در تمامت ممالک باسقاق و ملک هر شهری قضات آنجا حاضر گردانند و حجتی در این باب به موجبی که مسوده ٔ آن کرده فرستادیم از ایشان بازگیرند و بفرستند. (ت
مسودهفرهنگ فارسی عمید۱. مکتوبی که نوشته میشود تا بعداً اصلاح و پاکنویس کنند؛ چرکنویس.۲. نمونهای که چاپخانه از مطالب چیدهشده برای تصحیح و غلطگیری میدهد.
مسودهلغتنامه دهخدامسوده . [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود. || پیش نویس و سواد دستورالعمل : فرمودیم تا در تمامت ممالک باسقاق و ملک هر شهری قضات آنجا حاضر گردانند و حجتی در این باب به موجبی که مسوده ٔ آن کرده فرستادیم از ایشان بازگیرند و بفرستند. (ت
مسودهفرهنگ فارسی عمید۱. مکتوبی که نوشته میشود تا بعداً اصلاح و پاکنویس کنند؛ چرکنویس.۲. نمونهای که چاپخانه از مطالب چیدهشده برای تصحیح و غلطگیری میدهد.