مسکرلغتنامه دهخدامسکر. [ م ُ س َک ْ ک َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسکیر. رجوع به تسکیر شود. || مخمور. (از اقرب الموارد). خمارزده و مست . (منتهی الارب ). || مجازاً به عنوان تأکید در غضب به کار رود. (ازیادداشت مرحوم دهخدا). سخت خشمناک چنانکه نداند چه میگوید و چه میکند: قال احمدبن سعید مؤدب بن ال
مسکرلغتنامه دهخدامسکر. [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) آنچه سبب سکر و مستی شود. (از اقرب الموارد). چیزی که نوشیدنش مستی آورد. مست گرداننده . (آنندراج ). هرچه که نشئه و مستی آرد.(غیاث ). مستی دهنده . مستی آور. مست کننده : اینت مسکر حرام کرد چو خوک وآنت گفتا بجوش و پر کن طاس
مسکیرلغتنامه دهخدامسکیر. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار مست شونده . (منتهی الارب ). کثیرالسکر. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).
مشقرلغتنامه دهخدامشقر. [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد عرب . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). قله ای است قدیمی به بحرین . (از منتهی الارب ). جائی است در بحرین (از المعرب جوالیقی ص 38). حصاری است بین نجران و بحرین . و گویند بانی آن طسم بوده . و د
مصقرلغتنامه دهخدامصقر. [ م ُ ص َق ْ ق َ ] (ع ص ) رطب ترنهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رطب که بر آن شیره ٔ خرما ریزند تا تر و تازه بماند. (ناظم الاطباء). خرمایی که در دوشاب بنهند تا پرشیره شود. (بحر الجواهر).
مشقرلغتنامه دهخدامشقر. [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ع اِ) پنگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدح بزرگ . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || خیک چرمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مسکرةلغتنامه دهخدامسکرة. [ م ُ ک ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسکر. مست کننده . مستی آرنده . رجوع به مسکر و اسکار شود.
مسکراتلغتنامه دهخدامسکرات . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسکر و مسکرة. آن چیزها که نشئه و مستی آرد، مثل شراب و بنگ و امثال آن . (غیاث ). مستی آورندگان . رجوع به مسکر شود.
مسکرهلغتنامه دهخدامسکره . [ م َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 41هزارگزی جنوب غربی کرمانشاه و یک هزارگزی سرجوب ،با 330 تن سکنه . آب آن از زه آب رودخانه ٔ آهوران و راه آن مالرو
مسکرةلغتنامه دهخدامسکرة. [ م ُ ک ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسکر. مست کننده . مستی آرنده . رجوع به مسکر و اسکار شود.
مسکراتلغتنامه دهخدامسکرات . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسکر و مسکرة. آن چیزها که نشئه و مستی آرد، مثل شراب و بنگ و امثال آن . (غیاث ). مستی آورندگان . رجوع به مسکر شود.
مسکرهلغتنامه دهخدامسکره . [ م َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 41هزارگزی جنوب غربی کرمانشاه و یک هزارگزی سرجوب ،با 330 تن سکنه . آب آن از زه آب رودخانه ٔ آهوران و راه آن مالرو