مسیحا نفسفرهنگ فارسی عمیدآنکه نفسی مانند نفس عیسی دارد و میتواند مرده را زنده کند؛ مسیحنفس؛ مسیحادم؛ مسیحدم: ◻︎ مژده ای دل که مسیحانفسی میآید / که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید (حافظ: ۴۸۶).
مسحاءلغتنامه دهخدامسحاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث أمسح . (از اقرب الموارد). رجوع به أمسح شود. || زمین هموار سنگریزه ناک که در آن گیاه نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مِساح و مَساحی . (اقرب الموارد). || زمین سرخ . (از اقرب الموارد). || زن لاغر سرین خردپستان . (منتهی الارب ). رسحاء
مسیحالغتنامه دهخدامسیحا. [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء). لقب حضرت عیسی (ع ). (آنندراج ). المسیح . مسیح . صاحب غیاث آرد: در قرآن مجید لفظ مسیح واقع است ، پس زیادت «الف » تصرف فارسیان باشد و در رساله ٔ معربات نوشته که مسیحا معرب «مشیخا» است به معنی مبارک در زبان سریانی (آنندرا
مسیحائیلغتنامه دهخدامسیحائی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مسیحا. منسوب به حضرت عیسی (ع ). مسیحی . و رجوع به مسیحی شود.
مسیحافرهنگ نامها(تلفظ: masihā) (= مسیح) ، ← مسیح . به علاوه در قرآن مجید کلمه ' مسیح ' آمده و الحاق حرف ' ا ' در پایان کلمه مسیح از تصرف فارسی زبانان است که بعضی گویند آن (الف) علامت تعظیم است .
افکندگیلغتنامه دهخداافکندگی . [ اَ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی افکنده . فرسودگی . مذلت . حقارت . فرومایگی و بندگی و کوچکی . سقوط از بالا : بنده با افکندگی مشّاطه ٔ جاه شه است سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست . <p clas
مایهلغتنامه دهخدامایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) بنیاد هرچیزرا گویند. (برهان ). اصل و ماده ٔ هرچیز را گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث ). اصل و ریشه و بنیاد و مصدر واساس و جوهر. (ناظم الاطباء). پهلوی ، ماتک (جوهر، ماده ٔ اولی ) و نیز به معنی ماده ، شی ٔ مادی . (حاشیه
مسیحالغتنامه دهخدامسیحا. [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء). لقب حضرت عیسی (ع ). (آنندراج ). المسیح . مسیح . صاحب غیاث آرد: در قرآن مجید لفظ مسیح واقع است ، پس زیادت «الف » تصرف فارسیان باشد و در رساله ٔ معربات نوشته که مسیحا معرب «مشیخا» است به معنی مبارک در زبان سریانی (آنندرا
مسیحافرهنگ نامها(تلفظ: masihā) (= مسیح) ، ← مسیح . به علاوه در قرآن مجید کلمه ' مسیح ' آمده و الحاق حرف ' ا ' در پایان کلمه مسیح از تصرف فارسی زبانان است که بعضی گویند آن (الف) علامت تعظیم است .
شربت خضر و مسیحالغتنامه دهخداشربت خضر و مسیحا. [ ش َ ب َ ت ِ خ ِ رُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شربت حیوان است و عطف مسیحا بر خضر بنا بر تغلیب است . (از آنندراج ). آب حیات : حیات آن را شمارم کز خودی بستاندم ساقی بجامی میفروشم شربت خضر و مسیحا را.<p class="auth
مسیحالغتنامه دهخدامسیحا. [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء). لقب حضرت عیسی (ع ). (آنندراج ). المسیح . مسیح . صاحب غیاث آرد: در قرآن مجید لفظ مسیح واقع است ، پس زیادت «الف » تصرف فارسیان باشد و در رساله ٔ معربات نوشته که مسیحا معرب «مشیخا» است به معنی مبارک در زبان سریانی (آنندرا
افسون مسیحالغتنامه دهخداافسون مسیحا. [ اَ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از احیای موتی و استعمال آن بجای اعجاز از شوخیهای شعر است . (از بهار عجم ) (آنندراج ) : با آن لب جان بخش اسیری که تو دانی افسانه ٔ افسون مسیحا نتوان گفت .اسیری لاهی
جام مسیحالغتنامه دهخداجام مسیحا. [ م ِ م َ ] (اِخ ) جام مسیح .جامی که مسیح با حواریون در آن شراب نوشید. رجوع به جام جهان نما شود. || کنایه از باد صبا. || کنایه از آفتاب . (آنندراج ) : مستی و دیوانگی جام مسیحا شکست صرفه در این بزم نیست ساغر جم داشتن .<p class="au